ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
عرفه ، نغمه یا حسین علیه السلام
حج را رها کرد. کعبه تن ها را واگذاشت تا کعبه ای برای دل ها بسازد. ذی الحجه او محرّم است. او در سرزمین کربلا احرام می بندد. ابراهیم خواهد شد و اسماعیلش کودکی شش ماهه خواهد بود. سعی صفا و مروه اش از خیمه تا میدان است. عید قربان او عاشوراست. زمزم او اشک چشمان اهل حرم است و عرفات او، آری عرفات او، سینه های سوزانی است که هر شب و روز، نغمه «یا حسین» سر می دهند.
اول زائران حسین
سلام بر تو ای چراغ هدایت و ای کشتی نجات! نجوای عاشقانه ات در عرفات به گوشمان رسید. شهادت به یگانگی پروردگار با تمام اعضا و جوارحت را دریافت کردیم. ملکوتیان با نجوای تو همراه شدند و به ندبه نشستند. عرشیان از زمزمه هایت در شگفتند و معنای «اِنّی اَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون» را به نظاره نشسته اند. حَجّت را در قربانگاهِ کربلا تمام کردی ای معنای بندگی! و چه خوب درک می کنم که چرا خداوند در روز عرفه، اول زائران تو را می نگرد، بعد زائران کوی خود را.
بوی شهادت
لبیک یا حسین علیه السلام ؛ لبیک ای حقیقت حج. بانگ «الرحیل الرحیلِ» تو پس از سال ها هنوز در گوش هامان طنین انداز است. ای حاجی ملکوت، ما طواف کنندگانِ کعبه نفس را از اسارت دنیا وارهان و به کربلای سُرخ ات برسان؛ آن جا که «هیهات من الذِّلّة» طنین انداز است و «هَل من ناصرٍ یَنصرنیِ» تو همه را بی قرار می کند؛ آن جا که عرفه، رنگ و بوی شهادت می گیرد.
قربانگاه
ای سالار شهیدان، از تو چه پنهان که دلم هوای کربلا کرده است. می خواهم حج را رها کنم و با پای دل به کربلا بیایم. مرا با زمزمه های دعای عرفه ات هم سفر کن! آری، با تو خواهم آمد. در کعبه تو نماز خواهم گزارد و حجّ ام را در قربانگاهت تمام خواهم کرد. دعای عرفه را کنار تو خواهم خواند؛ کنار تو که عرفاتِ هر غریب و آشنایی!
خیمه یار
ای دل، با توام! حسین فاطمه علیه السلام به کربلا می رود. تو که تا عرفات آمده ای، چند قدم بیشتر تا خیمه «قتیل العبرات» نمانده است. برخیز و با دعای عرفه خودت را به خیمه اش برسان.
کلمات بیچاره
آنان که تو را می شناسند، عاشورایت را در عرفه تماشا می کنند. نجوای عاشقانه تو در عرفه، عطر شهادت می پراکَنَد و دل های رمیده را از عرفات به قتلگاه می بَرَد. نمی دانم این زمزمه ها با دل اهل حرم چه می کرد؟ و آیا زینب تو نیز آوای مناجاتت را می شنید؟ این جاست که دلم گواه می شود که حج تویی! مروه و صفا تویی! کعبه تویی! و عشق، همه عشق تویی! دیگر چه بگویم؟ مرا ببخش که از دست کلماتم کاری ساخته نیست.
پنجره ای به عاشورا
عرفه من روزی است که حسین علیه السلام را شناختم. عرفه من پنجره ای است رو به عاشورا. عرفه من با واژه های ایثار، شهادت و عشق پیوند خورده است. عرفه من یک روز نیست. همه روزهای من عرفه است. عرفه من تجلی «کلُّ یومٍ عاشورا» است.
در کنار او
ای دل، به منا؟ نه؛ به مشعر؟ نه؛ به مکّه؟ نه؛ به میهمانی پرشکوه دعای عرفه! خود را آماده کن. دلت را از غیر نام او پاک کن. این چند روزِ مانده تا عاشورا با یاد او هم رکاب باش تا به زودیِ زود در کنار او باشی.
شعله های مناجات
سلام بر تو ای کشتی نجات و ای قتیل عَبَرات. سلام بر تو که در دعای عرفه با همه اعضا و جوارحت به یگانگی پروردگارت شهادت دادی. راستی که خدایت نیز مشتاق مناجات ملکوتی توست. راستی که نغمه «اللهم اللهم» تو از فرشتگان آسمان دل ربوده است. آهسته! آهسته تر که چشمان اشکبارت عرشیان را به ندبه واداشته است. آهسته تر که آوای مناجات تو از عرفات تا کربلا را شعله ور ساخته است.
حاجیان گریانند
ای حسین! تو چه خواندی!
ای حسین!
تو در این دشت چه خواندی که هنوز، سنگ های «کوه رحمت» از گریه تو نالانند؟
عشق را هم ز تو باید آموخت و مناجات و صمیمیت را و عبودیت را و خدا را هم باید ز کلام تو شناخت
در دعای عرفه،
تو چه گفتی؟ ... تو چه خواندی، که هنوز تب عرفان تو در پهنه این دشت، به جاست؟
پهندشت عرفات، وادی «معرفت» است. و به مشعر ، وصل است.
ای حسین! دشت از نام تو عرفان دارد.
و شب از یاد تو عطرآگین است. آسمان، رنگ خدایی دارد.
و تو گویی به زمین نزدیک است.
ای حسین!
ای زلال ایمان، مرد عرفان و سلاح!
در دعای عرفه، تو چه خواندی، تو چه گفتی ، کامروز زیر هر خیمه گرم
یا که در سایه هر سنگ بزرگ، یا که در دامن کوه
حاجیان گریانند؟ با تو در نغمه و در زمزمه اند؟