ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
............
با خودم فکر می کنم حالا
کوچه ء ما چقدر تاریک است
با وجود سفارش آن حضرت به نهان داشتن شرایط جسمى و وضعیت روحىاش پس از آن رویدادهاى تلخ، و با وجود رازدارى امیر مؤمنان، سرانجام خبر بیمارى بانوى بانوان در مدینه منتشر گردید و همگان از شرایط آن حضرت آگاه شدند. لازم به یادآورى است که فاطمه علیهاالسلام از بیمارى سختى شکایت نداشت که غیرقابل مداوا برسد، بلکه آنچه او را سخت رنج مىداد و پیکرش را آب مىکرد، امواج دردها و مصیبتها و رنجهایى بود که هر روز بر آن افزوده مىشد و این فشارها بود که بر رنج و بیمارى برخاسته از صدمات وارده در یورش به خانهاش، کمک مىکرد تا بانوى سرفراز گیتى را به بستر شهادت بکشاند.
در کنار اینها فشار سوگ پدر و گریه بسیار بر آن حضرت نیز از عواملى بود که باعث شدت بیمارى و زوال شادابى و طراوت از خورشید جهانافروز وجود او مىشد و باید ستم و خشونت و مواضع ناجوانمردانهى برخى از مسلماننماها و نیز تحول ارتجاعى در سیستم سیاسى و دگرگونى کارها و تغییر اوضاع و شرایط به سود ارتجاع و جاهلیت را نیز از عواملى برشمرد که فشار دردها و رنجها را هر لحظه بیشتر مىساخت و خورشید وجود اندیشمندترین و آزادهترین بانوى جهان هستى را بسوى افق مغرب پیش مىبرد.
فاطمه در یورش دژخیمان دولت غاصب به خانهاش به گونهاى میان در و دیوار فشرده شد که علاوه بر وارد آمدن صدمات سخت بر وجود گرانمایهاش، جنین وى نیز سقط گردید و تازیانههاى بیدادى که بر پیکر مطهرش فرود آمد، بدنش را مجروح و خونآلود ساخت و آثار عمیقى در آن نازنینبدن برجاى نهاد. و نیز ضربات شدید دیگرى بر او وارد آمد که جسم و جان و روح ملکوتىاش را به شدت آزرد.
آرى همهى این امور و رویدادهاى دردناک دست به دست هم دادند و آن حضرت را به بستر بیمارى کشانده و از انجام کارهاى خویش بازداشتند.
حضرت امام حسن مجتبى علیهالسلام در یک مجلس مناظره در حضور معاویه خطاب به مغیرة بن شعبه فرمود: «تو مادرم را زده و مصدوم و مجروح ساختى، تا اینکه او بچهاش را سقط کرد...» (انت الذى ضربت فاطمة بنت رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله حتى ادمیتها و القت ما فى بطنها...) (1)
از آن بانوى پهلو شکسته نقل کردهاند که در روزهاى آخر عمر خواب دیدم پدرم را و به او از دست امت شکایت کردم آن حضرت به من فرمود: انک قادمة على عن قریب (1) تو به زودى به سوى من مىآیى.
بار دیگر خواب مىبیند ملائکه بسیارى به زمین فرود مىآیند و دو فرشته جلیلالقدر پیشاپیش آنها است که او را به آسمانها بردند و قصرهاى عالیه بهشتى را به او نشان دادند و باغها و بستانهاى فردوس اعلا را به او نمودند... مىپرسد که این کاخهاى عالى از آن کیست؟
مىگویند: اینجا فردوس اعلا است که آخرین درجه بهشت است و این همان نهر کوثر است که متعلق به شما است. آن رسیده بزرگوار مىپرسد: این ابى؟ پدرم کجا است؟ گفتند: هماکنون وارد مىشود و همان لحظه مىفرماید که پدرم وارد شد و مرا در آغوش گرفت و پریشانى مرا بوسید و فرمود: فرزند دلبندم دیدى آنچه خدا وعده فرموده بود؟ این همان وعده الهى است این کاخ منزل تو و شوهرت و فرزندان شما است و این جایگاه متعلق به دوستان شما است از خواب بیدار شد و رؤیاى شیرین خود را به حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل کرد، مولاى متقیان علیهالسلام دانست که به زودى همسرش از دستش خواهد رفت و به بهشت اعلا منتقل خواهد شد. پس از دیدن این خواب بود که مکرر این دعا را مىخواند:
یا حى یا قیوم برحمتک استغیث فاغثنى اللهم زحزحنى عن النار و ادخلنى الجنة والحقنى بابى محمد صلى الله علیه و آله. (2)
اى خداوند زنده و پاینده به رحمت تو پناه مىبرم پس به فریادم برس بار خدایا مرا از آتش جهنم دور گردان و به بهشت وارد کن و مرا به پدرم حضرت محمد صلى الله علیه و آله ملحق گردان. وقتى در همان حال حضرت على علیهالسلام به بالینش آمد و به وى فرمود عافاک الله و ابقاک. اى دختر پیامبر خداوند تعالى تو را به سلامت و باقى نگه دارد. گفت یا اباالحسن به زودى پدرم را ملاقات نموده و به او ملحق مىشوم.
اسناد:
1ـ الصدیقة للعلامة المقرم/ 105
2ـ دلایل الامامه طبرى 46
روى ورقة بن عبداللَّه الأزدى، قال: خرجت حاجا الى بیتاللَّه الحرام، راجیا لثواب اللَّه رب العالمین، فبینما انا اطوف و اذا انا بجاریة سمرا، و ملیحه الوجه، عذبه الکلام، و هى تنادى بفصاحه منطقها، و هى تقول:
ورقة بن عبداللَّه ازدى روایت نموده است: به امید ثواب خداوند و پروردگار عالمیان به حج بیتاللَّه الحرام مشرف شدم. ناگهان هنگام طواف دیدم که دوشیزهى گندمگون، نمکین و شیرنسخنى با کلام فصیح دعا مىنمود و مىگفت:
اللهم، رب الکعبه الحرام، والحفظه الکرام، و زمزم والمقام، والشماعر العظام،و رب محمد خیر الانام، صلى اللَّه علیه و آله البرره الکرام، (اسالک) ان تحشرنى مع ساداتى الطاهرین، و ابنائهم الغر المحجلین المیامین.
اى خدا، و اى پروردگار خانهى محترم کعبه، و پروردگار فرشتگان بزرگوار نگاهبان اعمال، و پروردگار زمزم و مقام ابراهیم علیهالسلام، و جایگاههاى بزرگ و ارجمند مناسک حج، و پروردگار برترین مخلوقات، حضرت محمد- که درود خداوند بر او و خاندان نیکوکار و گرامى او باد!- (از تو درخواست مىنمایم) که مرا با سروران پاکیزهام و پسران برجسته و درخشان و خجستهى آنان محشور گردانى.
ألا، فاشهدوا یا جماعه الحجاج والمعتمرین، ان موالى خیره الاخیار، و صفوه الابرار، والذین علا قدرهم على الاقدار، و ارتفع ذکرهم فى سائر الامصار، المرتدین بالفخار.
هان! اى گروه حاجیان و عمره بجا آورندگان، شاهد باشید که سروران من، برگزیدهى برگزیدگان، و منتخب نیکان، و از همگان ارجمند مىباشند، و یادشان در تمام بلاد بلند و به نیکى یاد مىشوند و به لباس فخر آراستهاند.
قال ورقة بن عبداللَّه: فقلت: یا جاریه، انى لاظنک من موالى اهل البیت علیهمالسلام. فقالت: اجل، قلت لها: و من انت من موالیهم؟ قالت: انا فضه امه فاطمه الزهراء، ابنه محمد المصطفى، صلى اللَّه علیها و على ابیها و بعلها و بنیها.
ورقة بن عبداللَّه مىگوید: به او گفتم: اى دختر، من یقین دارم که تو از دوستداران اهلبیت علیهمالسلام هستى، وى گفت: بله، گفتم: نامت چیست؟ گفت: من فصه، کنیز فاطمهى زهرا، دختر حضرت محمد مصطفى مىباشم، که درود خداوند بر او و پدر و شوهر و فرزندانش باد!