خادم حضرت اباالفضل(ع) که 36 سال در این شغل بوده و از 12نسل قبل در این شغل بودهاند، بخشی از معجزات و کرامات و مشاهدات خود را از علمدار کربلا بیان کرد.
به گزارش فارس، در جریان سفر زیارتی و معنوی کاروانی از ایران به کربلای معلی و عتبات عالیات در بخشی از این سفر به دیدار شیخ عباس محمد علی الکشوان آل شیخ رفتیم و از خاطرات 36 ساله خادمی و کفشداری حضرت اباالفضل توسط وی استفاده کردیم.
بنابر گفته شیخ عباس 74 ساله که هم اکنون ظاهرا به بیماریهای ریوی مبتلا شده و در یک خانه قدیمی و کوچک در یکی از کوچههای پشت حرم حضرت اباالفضل در پلاک 10 زندگی میکند روی دیوار آن پلاک کوچکی نوشته شیخ عباس محمد علی الکشوان، در حیاط کوچک این خانه جنوبی یک نفر اصل خرما و یک اصله مو انگور قرار دارد، این خادم قدیمی خاطرات فراوانی دارد.
بنابرگفته وی خاندان کشوان بیش از 485 سال قبل نسل اندر نسل از 12 پشت قبل به شغل خادمی ، کلیدداری حرم و کفشداری حضرت اباالفضل مشغول بوده و خود شیخ عباس 3 بار به ایران مراجعت کرده، اما به خاطر ارتباط با زائران ایرانی زبان فارسی را به راحتی صحبت میکند.
عباس کشوانی همچنین خاطراتی از زمان حضور امام خمینی در عراق و زیارت حرم اباعبدالله و حضرت اباالفضل دارد که میگوید بسیار به امام خمینی علاقمند بوده و حتی با پسر شهیدش حاج مصطفی خمینی که هم اکنون در مرقد حضرت علی (ع) در نجف مدفون است، دوست بوده و رابطه صمیمی داشته است.
حاج عباس میگوید: امام راحل در نجف اقامت داشت، اما هر موقع به کربلا برای زیارت امام حسین میآمد در خیابان صاحب الزمان(عج) در کوچه سادات منزل میگزید و از روز اول که به عراق آمده بود تا زمان برگشتن به ایران مرتب به این عتبات عالیات رفت و آمد و زیارت داشت، اما بیشتر حلقه درس امام در نجف اشرف برگزار میشد.
کاروان زیارتی خبرگزاری فارس که در صبح روز عرفه در منزل شیخ عباس کشوان حاضر شد، در همان لحظه به دلیل ازدحام زائران در کربلا و عدم کشش شبکه برق این کشور مرتب برقها قطع میشد و خانه کوچک شیخ عباس در تاریکی ظاهری ناشی از قطع برق، اما در روشنی معنویت ناشی از خادمی حضرت اباالفضل قرار داشت و زائران با گوش دل خاطرات این کفشدار با سابقه و خادم اقدم علمدار کربلا را میشنیدند و گریه میکردند.
شیخ عباس گفت: حقیقتا سعادت دارید که در روز عرفه در حرم امام حسین حاضر شدهاید، زیرا طبق روایات خداوند اول به زوار اباعبدالله توجه میکند، سپس به زوار بیتالله در صحرای عرفات نظر میکند و شما چه سعادتی دارید که در این روز به کربلا آمدهاید.
وی افزود: این خانه هم خانه قمر بنی هاشم است و شما مهمان اباالفضل هستید، اما باید توجه داشته باشید که دریای رحمت اباعبدالله بسیار گسترده است و شاید خبر نداشته باشید، زیرا آن بزرگوار به همه زوار توجه خاصی میکند و کسی را دست خالی روانه نمیکند.
* ناتمامان در اینجا کامل شوند
شیخ عباس گفت: متأسفانه عدهای به زوار امام حسین به دیده خوب نگاه نمیکنند و اگر جوانی با قیافه امروزی و فوکلی به زیارت برود، یا ریش نداشته باشد شاید به دیده دیگری نگاه کنند، گرچه نمیگویم ریش تراشیدن خوب است، اما اینجا(کربلا) کعبةالعشاق است و در این مکان هر کس ناقص وارد شده به صورت تمام از آن خارج شده است و هر کس به اخلاص به زیارت امام حسین آمده هر کاری کرده باشد، جز آزار مردم و قتل نفس انجام داده باشد، به خدا قسم که با یک استغفرالله نزد اباعبدالله بخشیده و پاک میشود.
شیخ عباس کشوان که دشداشه عربی بر تن داشت و مرتب به دلیل گرد و غبار ناشی از 36 سال کفشداری سرفههای عمیق انجام میداد، سخنان خود را با لهجه عربی و به زبان شیوای فارسی ادامه داد و گفت: شما زوار امام حسین از لحظهای که از خانه خود بیرون آمدهاید، تعداد قدمهای شما نوشته میشود هر چه خرج کردید زحمت کشیدید، در آفتاب ایستادید، لب مرز معطل شدید، من سند دارم و میگویم که همه اینها در دفتر امام حسین(ع) نوشته میشود.
* پذیرایی امام حسین(ع) از 10 میلیون زائر در یک روز
شیخ عباس کشوان گفت: از 40 سال قبل تاکنون اربعین سال گذشته جمعیت زوار حاضر در حرم امام حسین به اعدادی مانند 14 میلیون رسید که کمترین رقم اعلام شده از رادیو انگلیسی 10 میلیون ذکر شده است اما هیچ کس نشنید که این حداقل 10 میلیون نفر بی نهار یا شام مانده و یا اذیت شده باشند و اینها همه از سفره کرم امام حسین و علمدار کربلا است.
وی افزود: این کربلایی که هم اکنون پر از زائران دلشیفته است همان کربلایی است که در زمان صدام معدوم توسط نیروهای بعثی خراب شده بود و به گلوله بسته شده بود و هنوز آثار گلوله بر در و دیوار حرم پیدا است و بخشی از آن سنگها به صورت یادگاری در حرم نصب شده است.
به گزارش فارس در انتفاضه شیعیان کربلا در سال 1991 مطابق با 1370 شمسی زمان جنگ کویت بعد از متوجه شدن قیام مردم کربلا صدام دستور به گلوله بستن مردم را داد که مردم به حرم امام حسین پناه آوردند اما آن ملعون دستور تیراندازی و به رگبار بستن مردم را داد و هنوز آثار ستونهای سوراخ سوراخ شده در خیابانهای اطراف حرم مانند خیابان باب القبله و نیز بخشهایی از سنگهای تیرخورده حرم امام حسین به صورت یادگاری و با نوشتههای عربی در حرم امام حسین موجود است.
شیخ عباس کشوان در ادامه افزود: اگر کتاب مدینه الحسین سید عبدالحسین آل طعمه و کتاب تاریخ کوفه عبدالکریم را بخوانید، همیشه در روزهای اربعین و عاشورا وضع کربلا همین گونه بوده است.
*عنایت امام حسین به یک یهودی
عباس کشوان در بیان خاطرهای از کرامت حضرت عباس گفت: در بغداد کاروانسرای مرغی قرار دارد که اکثر تجار عراق در آن غرفه دارند که در آن یک فرد یهودی به نام اسحاق و یک همسایه شیعه به نام محمد حسین از تجار عراق نیز قرار داشت که در یک روز عاشورا همه تجار با بستن حجرههای خود عازم کربلا بودند که تنها اسحاق و محمد حسین مانده بودند که اسحاق به محمدحسین پیشنهاد میداد، حال که همه رفتهاند تو به عنوان هم صحبت من در بغداد بمان که وی نیز پاسخ داد، من زیارت امام حسین را به هیچ چیز در دنیا نمیدهم و باید عازم کربلا شوم که در این بین اسحاق نیز که تنها مانده بود، گفت: مرا هم با خود ببر.
وی پاسخ داد: تو که یهودی هستی و اصلا مسلمان نیست به چه کارت میآید، اسحاق گفت مرا هم ببر در آنجا در قسمتی از کربلا میمانم و نظارهگر میشوم، چون اینجا طاقتم نمیآید و در نهایت مورد قبول واقع شد و اسحاق قبول کرد، پیراهن خود را عوض کرده، چفیه و اگال بپوشد و در جایی از بغداد در یک هتل به سر ببرد.
وقتی محمد حسین در کربلا مشغول زیارت بود و هنگامی که روز 24 یا 26 صفر که عزاداریها تمام میشود، قصد مراجعت به بغداد را داشت، همان شب در خواب امام حسین (ع) میبیند که در کنارش یک میز کوچک و بزرگ به سمت قبله قرار داشت و آقایی از حرم بیرون آمد که نورش تا به آسمان ادامه داشت و او اباعبدالله بود پس از آن آقایی شجاع مانند ماه چهاردهم آمد که فهمیدم قمر بنی هاشم است (ای ماه بنیهاشم / خورشید لقاء عباس/ ای نور دل زینب، شمس شهدا عباس) بعد یک جوانی آمد که صورتش مانند پیغمبر بود که معلوم شد، علی اکبر است سپس قاسم، حبیب بن مظاهر و دیگر شهدا آمدند و دور آقا را گرفتند، بعد آقا میفرماید، دفتر اسامی عزاداران را به نزد من بیاورید، اسمها را نوشتند فلان و فلان و فلان تا محمد حسین و بعد گفتند تمام شده امام حسین در خواب میفرماید شما یک گردش دیگری در کربلا بکنید، شاید یک نفر از چشمها دور مانده و یا کنجی نشسته باشد و دوباره جستجو کردند گفتند هیچ کس نیست به جز یک نفر به نام اسحاق یهودی که اصلا به قصد زیارت هم نیامده در آن هنگام آقای امام حسین نگاهی به اباالفضل، علی اکبر و حبیب کرد و فرمود: چرا؟ بعد فرمود برادر اباالفضل! برادر حبیب ایا آن یهودی به کربلا آمد که چیزی خرید و فروش کند، یا برای استفاده شخصی خود آمده بود یا آن یهودی در این شهر فرزند، همسر، برادر و بستگان خود را در بغداد رها کرده و آمده کربلا پس برای چه آمده گفت همین تماشای عزاداری هم جزء عزاداران حساب میشود، مگر این کافی نیست خود این هم عزاداری امام حسین است، اسم او را هم بنویسید. در این هنگام اشک در چشمان شیخ عباس و زائران حاضر در مجلس محقر حلقه زد و گفت: وقتی امام حسین از یک یهودی کرمش را دریغ نمیکند مطمئن باشید، از شما هم دریغ نخواهد کرد و اسم شما انشاء الله در دفتر عزادراان نوشته میشود به ویژه اینگه در روز عرفه در کربلا حاضر شدهاید.
وی ادامه داد: در این هنگام محمد حسین از خواب بیدار میشود و با گریه و زاری تا صبح ادامه میدهد و در مغازه خود حاضر میشود تا اسحاق بیاید که در این هنگام اسحاق به همراه پدر، همسر، فرزندان و 25 نفر از خویشان خود به کاروانسرای مرغی آمدند که محمدحسین تعجب کرد و به اسحاق گفت: من با تو کاری دارم و وقتی گفت میخواهم به تو بشارت دهم اسحاق گفت: نگو آنچه که تو در خواب دیدی من هم دیدهام.
شیخ عباس به نقل از اسحاق ادامه داد: این چه اباعبدالهی است که از من یهودی دریغ نکرد و مرا پذیرفت و بعد گفت: من را پیش مرجع آن زمان عراق سید هبهالدین شهرستانی در کاظمین ببر که در آن زمان حدود 50 تا 60سال سن داشت و آنقدر این مرجع بزرگ خوشحال بود که هیچ کس تا آن روز او را به این خوشحالی ندیده بود و در آن مجلس شهادتین، اصول دین را به اسحاق یاد داد و اسحاق به دین اسلام گروید و بعد قرار شد به بغداد برگردند اما اسحاق گفت: من از کربلا نمیآیم و در جوار امام حسین خواهم ماند و سپس نام خود را به عبدالحسین تغییر داد و مردم برای تبریک نزد او میرفتند.
شیخ عباس ادامه داد: آن فرد یهودی یک اتاق در کاروانسرای مرغی و یک منزل در بغداد رها کرد اما هم اکنون در کربلا یک خیابان به نام مسلمانی (همان یهودی سابق) و نیز چندین دهانه مغازه وجود دارد، آنها وقتی از بغداد آمدند تنها 25 نفر بودند اکنون بیش از 250 نفر شدهاند و کمترین آنها مدرس دانشگاه و اکثر آنها دکتر و مهندس شدهاند. این از کرم امام حسین است.
یک خیابان از اول تا آخر مال همان اسحاق یا عبدالحسین کنونی است در آن مغازه، حمام، قیصریه وجود دارد 50 دهانه مغازه مربوط به همان اسحاق است و او تنها با یک دست لباس و با یک کاروان25 نفره به کربلا آمده بود اما کرم اباعبدالله چه میکند، وقتی از یک یهودی دریغ نمیکند، از شما شیعیان هرگز دریغ نخواهد کرد.
شیخ عباس کشوان در ادامه با ذکر خاطرهای از حضرت اباالفضل گفت: متأسفانه با وجود اینکه در زمان صدام تعطیلات عید قربان 5 روز بود اما متأسفانه هم اکنون آن را به 3 روز کاهش دادهاند و من خودم از 35 سال قبل حتی در زمان رژیم بعثی صدام در حرم علمدار کربلا حضور داشتم و ما از 12 نسل قبل در این شغل حضور داشتهایم و در زمان صدام بلایی بر سر من آمد و مرا به زور از حرم حضرت اباالفضل به مسجد سنیهای بغداد منتقل کردند اما صدام رفت و به درک واصل شد، سپس اینها آمدند خدا خیرشان بدهد، اما بنده را بعد از 35 سال که کلیدار حرم بودم بازنشست کردند و اکنون تنها در خانهام هستم.
*شفای نابینا توسط دو دست بریده سقای کربلا
شیخ عباس با ذکر معجزهای از حضرت اباالفضل گفت: در یک روز جمعه در حرم حضور داشتم که یک تاجر نابینا با پسرش آمده بودند و فرزند او سراغ من را گرفت در ایوان طلا نشسته بودم، گفت: حاج عباس کلیدهای حرم در دست توست بیا پدرم با تو کار دارد که پدر نابینایش در بیرون نشسته بود و گفت: از تو تقاضایی دارم پارچه سبزی را به دور گردنم بیانداز و من را به زور به داخل حرم بکشان در حالی که من از آمدن امتناع خواهم کرد. هر چه گفتم آقا این کار درست نیست و مردم میبینند هم تو را میشناسند و هم مرا میشناسند و این خوب نیست اما او قبول نکرد، در حالی که نزدیک ظهر جمعه بود. وقتی علت را جویا شدم فرزندانش گفتند صدام با ریختن اسید در چشمان پدرمان او را از ناحیه 2 چشم نابینا کرده و هر جای دنیا بردهایم هیچ دکتری امکان مداوای او را ندارد و گفتهاند امکان برگشت بینایی وجود ندارد.
شیخ عباس ادامه داد: در خواب دیدهام که به من گفتهاند، دکتر ناصح به پیش علمدار کربلا برو وگرنه هیچ راه مداوا وجود ندارد.
شیخ عباس گفت: وقتی به او گفتم عینک دودیاش را برداشت، استخوانهای چشم او نیز معلوم بود و به ترتیبی که درخواست کرده بود او را به زور به داخل حرم میکشاندند در حالی که زوار و مردم نظارهگر این صحنه بودند در روز اول هیچ اتفاقی نیفتاد و سپس این دکتر ناصح تصمیم میگیرد روزه بگیرد و در کنار ضریح متوسل میشود و گفته بودند که این پارچه را به روی من بیندازید و همان جا دستش را به درون ضریح حلقه زده بود که ناگاه دیدیم که خوابش برده و دستش به پایین افتاد. وقتی رفتیم پارچه را از روی سرش برداشتیم او گفت: شیخ عباس من تو را میبینم و بعد گفتم چگونه شفا پیدا کردی، گفت در خواب دیدم دو دست بریده شده از داخل ضریح بیرون آمدند و بر روی چشمانم کشیده شد و پس از آن احساس کردم شفا پیدا کردم و اکنون اولین نفر تو را میبینم.
شیخ عباس ادامه داد: وقتی جستجو کردم فهمیدم این فرد آدم نیکوکاری است، فرزندان او در بغداد داروخانه دارند و بیماران را مداوا میکنند و حتی 25 درصد از اوقات خود را بدون پول به مداوای بیماران میپردازد و حتی بهای دارو را از مستمندان نمیگیرند و دست مردم بیچاره را میگیرند و به خاطر همین خیرخواهیها در خواب به او گفته شده بود که شفای او نزد علمدار کربلا است.
شیخ عباس ادامه داد: وقتی معجزهای میشد کلیدار آن را به استاندار و مرجع دینی باید گزارش میداد که در آن زمان به سید محمد ابراهیم قزوینی مرجع وقت گزارش کردیم و پس از ثبت این واقعه او را بر روی یک میز قرار دادهایم و برای مردم جریان را بازگو کرد و پس از آن بلافاصله از بین مردم او را خارج کردیم وگرنه مردم لباسهای او را به خاطر تبرک تکه پاره میکردند.
وی گفت: در خواب صدایی امد و گفت: دکتر ناصح همه پزشکان امیدت را ناامید کردن، اما از این درگاه تو را ناامید نمیکنیم و دو دست بریده از ضریح بیرون آمدند و بر روی سر و چشمم کشیده شد که در خواب دیدم چشمانم خوب شده و اکنون میتوانم همه مردم را ببینم.
شیخ عباس گفت: به پسران دکتر ناصح گفتم پدرتان را ببرید و اجازه ندهید که صدام از این قضیه بویی ببرد وگرنه بغض او بیشتر خواهد شد و دوباره بلایی سر پدرتان خواهد آورد. آری صدام به خاطر بغض خود عدهای از شیعیان را که اهل فضل و یا دانش بودند را با وسایلی کر و کور میکرد و آنها را از زندگی ناامید میساخت.
* آبی که شرمنده سقاست
شیخ عباس در ادامه در مورد جریان آب دور قبر علمدار کربلا گفت: قبلا دو چشمه در سرداب مطهر وجود داشت که از 400 سال قبل که آب لولهکشی نبود این آب مرتب میجوشید و از یک طرف وارد و از طرف دیگر خارج میشد که مزه و طعم آن آب از بهترین آب معدنی امروز هم بهتر بود و آن سرداب پله داشت مردم میآمدند و از آن آب به عنوان تبرک استفاده میکردند که آب در تابستان خنک و در زمستان گرم بود، اما یک فرد از خدا بیخبر آمد به بهانه اینکه یک ترکی در دیوار حرم اباالفضل پیدا شده گفت، میخواهم آزمایش کنم این اب از کجا میآید و بعد آن دو چشم را کور کرد و هر چه تلاش کردند، نتوانستند آن دو چشمه احیا شود اما بعد از دو ماه آب دوباره بالا آمد و به سرداب رسید و آن آب اینقدر چشمهای کور شده را شفا میداد و از 50 سال قبل تاکنون این آب در یک سطح ثابت مانده و هر چه از آن استفاده نشود نه کم و نه زیاد میشود.
وی ادامه داد: شما به خوبی میدانید اگر آب به مدت 10 روز در یک جا بماند گندیده میشود، اما این آب با وجود اینکه درب ورودی آن بسته شده مانند گلاب میماند و در اطراف قبر مطهر حضرت اباالفضل حلقه زده و همچنان بسیار تازه و معطر مانده است.
شیخ عباس ادامه داد: این آب به ارتفاع یک متر بالاتر از قبر قرار دارد، اما هرگز وارد مرقد مطهر نشده و من اینها را به چشم خود دیدهام و بارها شاهد بودهام چقدر افراد کور وارد حرم شده و چند قطره از این آب در چشمان آنها ریخته شده و بینا شدهاند و یا افرادی دارای امراض پوستی و سرطانی با استفاده از این آب شفا پیدا کردهاند.
وی ادامه داد: مگر آب دریای رحمت اباالفضل تمام میشود.
وی افزود: هم اکنون در بخش درب صاحبالزمان مرقد مطهر اباالفضل پنجره کوچکی قرار دارد که وصل به سرداب حرم است و اگر نگاه کنید از آن مرتب بوی گلاب میاید و این همان آبی است که متأسفانه خادمان کنونی در ورودی آن را و راه رسیدگی به سرداب را به روی زوار بستهاند