ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
![]() |
... قدمش مبارک بود و وجودش پرخیر و رحمت. آینهدار خدایش بود و چون پروردگارش، اهل جود و سخاوت؛ از این روی، «جوادش» لقب دادند.
با حضورش بر روی کره خاکی، نهمین فروغ امامت را به ظهور رسانید و بدین گونه پلی زد بین آسمان و زمین، تا آنان که آسمانیاند، به دامانش درآویزند و به سرچشمه نور راه یابند. و او تنها بیست و پنج سال، در میان خاکیان زیست، و هنوز جوان بود که به سوی معبودش پر کید و در جوارش آرمید.
یا اَبا جَعفَرٍ یا مُحَمَّدَبنَ عَلیٍّ اَیُّهَا التَّقِیُّ الجَوادُ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّهای باد صبا بگشا آن طره پر خم را
آور خبر از زلفش کز دل ببرد غم را
دلهای پریشان را در حلقه گیسویش
جمعآر و پریشان ساز آن طره پر خم را
ای مطرب جان! رازی زان ماه حجازی گو
تا شاهد کنعانی بندد ز نوا دم را
زان طلعت سبحانی در عالم روحانی
بر عالم و آدم ریز الطاف دمادم را
وصفیش «جواد» آمد وصیفش «تقی» کان شه
شد مظهر لطف و قهر سلطان دو عالم را
چون زد قلم قدرت نقش رخ زیبایش
مشتاق جمالش کرد عشق، آدم و حاتم را
زود از چمن علام آن مرغ خوش الحان رفت
تنگ این قفس تن بود آن روح مکرم را
شد باغ جهان صد حیف زان نوگل جان محروم
بشکست رقیب از کین سروی خوش و خرم را
صیاد جفا بشکست پر بلبل عرشی را
بر روی خلایق بست باب الله اعظم را