ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
زعلتـﻙ أدری شنهو عذری
تو را رنجاندم میدانم عذرم چیست
یا لی أمری بین یدیـﻙ!
ای کسی که کارهایم در دستان توست!
....
وانت من طبعـﻙ تسامح یا امامی
و از طبع تو بخشایش است ای امامم
دمعی یجری هذا سهری بس علیـﻙ
اشکم جاریست این شب زنده داریِ من فقط برای تو است
و بخیالـﻙ فکری سارٍ یا إمامی
فکر من در خیالت جاری است ای امامم
انتظرتـﻙ واقف باب الأمل
چشم در راه تو بودم ایستاده بر در آروز
شو فی تکمانی أحلّ
چیست که از من پنهان شدهای
اشلون انادیـﻙ العجل؟
چگونه تو را با واژهی "العجل" ندا دهم؟
و ادری تحجبنی ذنوبی
و میدانم که گناهانم مرا از تو پنهان داشته است
و نودّ
و ای کاش چنین میشد.
وجهی العالم للخجل
صورت همهی جهانیان را شرمندگی گرفته است
حق قلبـﻙ لو زعل
حق داشتی اگر ناراحت شدی
آسف کل ما حصل
و به خاطر کردههایم اندوهگینم
سیدی واستر عیوبی
آقایم عیبهای مرا بپوشان
یا للمهدی عفوا
امان! ای مهدی پوزش میطلبم
کم و کم مرة حملنی أذنب لا ما تملنی
چه بسیار که مرا تحمل کردی، گناه کردم و مرا ملامت نکردی
هذا وصفـﻙ به أعرفـﻙ
این ویژگی توست و با آن تو را میشناسم
عایش بشوقـﻙ جعلنی
من را این طور قرار دادی که به شوق شما زندگی کنم
هی دعائـﻙ لو شملنی
دعای تو اگر مرا در بر بگیرد
الدنیا ما تقدر تذلنی
دنیا نمیتواند مرا خوار سازد
جئتُ حلفـﻙ و أنت جفـﻙ
بیایم نزد تو و تو را قسم دهم و تو جفا کنی؟!
حاشا لله ما خذلنی
سوگند به خدا که مرا خوار نکنی
...........
عبدﻙ أنا من مولدی تعتقنی لا یا سیدی امامی یا مهدی
بردهی تو منم از وقتی چشم به دنیا گشودم، آزاد کنی مرا! نه! ای آقایم و امامم ای مهدی
صاحب زمانی لیت ترانی اشلون اعانی
صاحب زمان من! ای کاش مرا ببینی که چگونه در رنجم
و ابکی لـﻙ
و به خاطر تو گریه و زاری مینمایم
إرضَ عنی یا ابو صالح یا امامی
از من خشنود باش ای ابا صالح ای امامم
.....
دمعی یجری هذا سهری بس علیـﻙ
اشکم جاریست این شب زنده داری من فقط برای تو است
و بخیالـﻙ ذکر سارٍ... یا امامی
به خیالت فکر من جاری است ...ای امامم
شنهو یرضاه کالمنح عفوﻙ خِسَر
چه چیز تو را خوشحال میکند جز این که زیانهای مرا ببخشی
لو رضیت عنی البشر
اگر از من خشنود شوی، بشریت از من راضی میشود
المهم – یاللمنتظَر- بس رضاﻙ یرضی ربی
مهم این است - ای که همه چشم در راه تو هستند- که خدا تو را بسیار خشنود آفرید
ما أغالی لو قلت لی کالمفرّ
چقدر برای من گران است اگر به من بگویی گریز گاهی ندارم
کله قضاء أو کله قدر
همهاش تقدیر و سرنوشت است
أمر من بیتـﻙ صدر حقّ لو باسمـﻙ ألبّی
فرمانی که از سر منزل تو صادر شد، حق دارم که با نام تو بخوانم
و بانتظارﻙ یلی ما تحمّل سنینـﻙ
و این سالها را با امید و انتظار تو تحمل کردم
عیب اسئلـﻙ انت وینـﻙ؟
عیب است بعد از این همه مدت سوال کنم تو کجایی؟!
انا وینی؟ عن یقینی ما جمع بینی و بینـﻙ
من کجایم؟ در چه راهی قدم مینهم که بینمان جمع نشد؟
الله یا طلعة جبینـﻙ
شگفتا! پیشانی تو چقدر تابان است
لو قاف تبیان دینـﻙ
اگر سورهی "قاف" نشانگر دین توست
تغشی عنی تحت وینی
از من پنهانی، در کجایی؟
و انحنی لقبلة یمینـﻙ
و برای بوسیدن دست تو خم میشوم
لو بالحلم طیفـﻙ یمرّ
اگر در رؤیا، خیال تو از من گذر کند
الشافی بس تسفّ الامور.. امامی یا مهدی
شفاعت کنندهای چون تو در طوفان حوادث مرا کفایت میکند.. امامم مهدی
الشافی بس امامی یا مهدی
برایم کافی است ای امامم مهدی
.....
عائش حیاتی نائباتی امنیاتی التقی
تمام زندگیم را با سختیهایی به سر بردم که به من آسیب رساند
و لخدمتـﻙ ما ابارح یا امامی
و تا زندهام خدمت گزار توام ای امامم