در نظر خردمندان ارج و ارزش هر چیز به نتیجه و ثمره اى است که از آن به جا مى ماند؛ لذا در گستره پهناور تاریخ و مسائل آن، مهم ترین مطالبى که با توجه به ثمره اش، داراى موقعیت ویژه اى مى باشد، قسمت هایى است که پیدایش ادیان را نشان داده و مذاهب بر آن بنا شده و سرچشمه عقاید ملّت ها و جمعیت ها قرار گرفته؛ لذا این بخش تاریخ که مبدأ مقدسات ملت هاست، به ابدیت راه پیدا کرده و هرگز تاریخ جهان آن را فراموش نمى کند.
به این علت است که دانشمندان بزرگ و امین تاریخ، در ثبت و ضبط و صحیح نگاشتن آغاز مذاهب تلاش و کوشش بسیار نموده اند.
واقعه غدیر از با اهمّیت ترین موضوعات تاریخ اسلام بوده؛ چراکه بسیارى از دلایل محکم دیگر بر این واقعه پایه گذارى شده است.
درست است که سال ها از واقعه غدیر گذشته اما حقیقت غدیر از وجوه
مختلف براى مسلمانان مطرح مى باشد، خاصه از نظر عقیده دینى؛ چراکه حقیقت
غدیر براى هر مسلمانى که بر پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم ایمان دارد و
مى خواهد از گفته ها و دستورات ایشان پیروى کند و سنت حضرت را عملى سازد
تا دامنه رستاخیز مطرح بوده و جزء حقایقى است که همواره با خورشید طلوع مى
کند و در متن لحظه ها تکرار مى شود. لذا مورخان، محدثان، مفسران به بیان
این واقعه پرداخته اند و آن را با مدارک و سندهاى فراوانى در کتاب هاى
خود آورده اند و اینک مرور مى کنیم آنچه که از این واقعه براى ما نقل شده
است.
به سوى مکه و در مکه:
در دهمین سال هجرت، پیامبر خداصلى الله علیه وآله وسلم به امر خدا
قصد زیارت خانه خدا نمودند، حضرت دستور دادند که در میان قبایل اعلام کنند
که رسول خدا عازم حج است.
خبر به سرعت میان مسلمانان مدینه و خارج از آن پیچید که پیامبر به
فرمان الهى براى انجام مراسم حج، مدینه را ترک خواهند نمود، هر کس مى
خواهد از فیض معنوى همراهى با رسول اللّه صلى الله علیه وآله وسلم در این
سفر بهره مند شود، خود را سریعتر به کاروان حاجیان و زائران بیت اللّه
الحرام برساند. مسلمانان دسته دسته از گوشه و کنار و شهرهاى دور و نزدیک
خود را به مکه مى رساندند تا در کنار پیامبر مناسک و اعمال حج را بیاموزند
تا آن سال و حتى پس از فتح مکه که سه سال قبل صورت گرفته بود، چنین فرصتى
براى حضرت دست نیامده بود. لذا این تنها حجّى بود که پیامبر بعد از مهاجرت
به مدینه انجام مى دادند که به نام هاى متعدد از قبیل حجة الوداع، حجة
الاسلام، حجة البلاغ، حجة الکمال و حجة التمام {1} در تاریخ ثبت شده است.
پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم پنج روز مانده از ماه ذى القعده
پیشاپیش مردم، در حالى که تمام زنان و اهل حرم خود را نیز همراه داشتند، از
مدینه خارج شدند، مهاجران و انصار و گروهى از قبایل عرب و جمع انبوهى از
مردم در این سفر حضرت را همراهى مى کردند{2}
به گزارش مورخان، در آن زمان گروهى از ساکنان مدینه به سبب ابتلا به
بیمارى نتوانستند با حضرت همراه شوند؛ اما با این وجود جمعیتى بین 90 تا
120 هزار نفر در این سفر شرکت داشتند{3}. البته به این تعداد کسانى که در
مکه بودند و گروهى که با امام على علیه السلام از یمن آمدند اضافه مى
شود{4}
مسافت میان مکه و مدینه، بنا بهآنچه مورخان ثبت کرده اند به مدت ده روزسواره طى طریق مى شود{5}
پس از ورود به مکه، پیامبر خداصلى الله علیه وآله وسلم بدون درنگ به
قصد زیارت خانه کعبه تکبیر گویان وارد مسجد الحرام شدند. مکه، یک بار دیگر
دردانه گم گشته و از دست رفته اش را در دامان خود بازیافت. پیامبرصلى
الله علیه وآله وسلم در چند روزه ایام حج و در میان جمع عظیم مسلمانان، یک
به یک احکام الهى حج را براى آنان بازگو مى فرمود.
پس از ورود حاجیان از سراسر بلاد به مکه، در روز هشتم، مردم در معیت پیامبر خدا یکى از باشکوه ترین مراسم را به جا گزاردند.
در این مدت پیامبر خدا براى مردم سخن راندند و آنان را آگاه
گردانیدند که امسال آخرین سالى است که در میان آنان هستند. حضرت آنان را به
قرآن و عترت سفارش نمودند تا با چنگ زدن به این دو گمراه نشوند. نوشته
اند که پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم در روز عرفه و به روایتى روز عید،
خطبه اى را در جمع مسلمانان ایراد نمودند که در آن همگان را به تقوا، تعهد
به ارزش هاى اخلاقى و مراعات حقوق یکدیگر سفارش نمودند{6}
به سوى مدینه:
مناسک حج به پایان رسید و پیامبر خدا و همراهان شان به قصد مراجعت
به شهر و دیار خود مکه را ترک نمودند. آفتاب حجاز آتش بر کوه ها و دره ها
مى پاشید، اما شیرینى این سفر روحانى بى نظیر، همه چیز را آسان مى
کرد. هر کس در این فکر که خداوند توفیق و افتخارى بزرگ و شاید دست نیافتنى
به وى عطا نموده است، اما پیامبر خداصلى الله علیه وآله وسلم را اندیشه
اى سخت مى آزرد. خداوند وى را فرمانى داده بود که اجراى آن مسئولیتى بس
عظیم و سترگ بود و اینک که قصد اجراى این دستور الهى را داشت، بسیار نگران
بود؛ زیرا مى دانست که بسیارى از مردم و خصوصاً قریش در مقابل این مأموریت
الهى خواهند ایستاد و اگر امروز به مخالفت علنى با آن برنخیزند در آینده
نزدیک مخالفت خود را آشکار مى کنند. این مأموریت بزرگ، چیزى جز معرفى
جانشین و خلیفه پس از پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم، یعنى على علیه
السلام نبود.
جابربن عبداللّه انصارى گوید{7}: زمانى که پیامبرصلى الله علیه وآله
وسلم به انتصاب على علیه السلام براى جانشینى پس از خود فرمان یافت، از
آن بیم داشت که قومش و منافقان و مخالفان این امر، پراکنده شده و به جاهلیت
بازگردند؛ زیرا حضرت از کینه و دشمنى آنها نسبت به على علیه السلام باخبر
بود. از این رو از جبرئیل خواست تا حفظ و صیانتش را از پروردگار طلب
نماید.
جابر در ادامه گوید: پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم پیوسته منتظر
بود تا در سرزمین منى به مسجد خیف رسید. جبرئیل بار دیگر به نزد حضرت آمده و
همان فرمان را ابلاغ نمود؛ اما حکم امان را با خود نیاورده بود. پس از آن
جبرئیل دوباره فرود آمد و براى بار دیگر فرمان را ابلاغ نمود، بدون آن که
حکم صیانت را با خود بیاورد تا اینکه به جحفه رسیدند. جحفه مکانى است بین
مکه و مدینه{8} در حقیقت چهار راهى است که مردم سرزمین حجاز را از هم جدا
مى کند. راهى به سوى مدینه در شمال راهى به سوى عراق در شرق و راهى به سوى
غرب و سرزمین مصر و راهى به سوى سرزمین یمن در جنوب پیش مى رود. نام قدیم
آن مَهْیَعه بوده که بعدها به جُحفه تغییرنام داده؛ زیرا سیل هاى مخرّب
که مى آمده مردم آن دیار را کوچ مى داده است.{9}
بین این منطقه با غدیر خم دو میل فاصله مى باشد{10}
غدیر خم در امروز حدود 164 کیلومتر از شمال مکه دور است و حدود 450 کیلومتر از طرف جنوب مدینه منوره فاصله دارد{11}
نزول آیه ابلاغ:
زمانى که به محل غدیر خم رسیدند مصادف با روز پنجشنبه بود، روز
هیجدهم ماه ذى الحجه{12}، در این هنگام جبرئیل با آیه حفظ و صیانت بر
پیامبر خداصلى الله علیه وآله وسلم نازل گردید و این آیه را آورد که:
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربّک و ان لم تفعل فیما بلغت رسالته و اللّه یعصمک من الناس{13}
امین وحى، از طرف خداوند به پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم امر کرد
تا على علیه السلام را ولى و امام معرفى کرده و وجوب پیروى و اطاعت از او
را به خلق ابلاغ کند.
عبداللّه بن عباس،
پسرعموى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و على علیه السلام، محدث و مفسر
قرآن مى گوید: خداى متعال به محمّدصلى الله علیه وآله وسلم فرمان داد تا
على علیه السلام را به عنوان ولى و سرپرست مردم منصوب نموده، ولایت او را
به اطلاع همگان برساند. اما پیامبرصلى الله
علیه وآله وسلم از آن مى ترسید که بگویند پسرعمویش را براى حکومت بر مردم
انتخاب کرده و از او حمایت مى کند و با این سخنان بر او طعنه زنند{14}
پیامبر خداصلى الله علیه وآله وسلم تأخیر در ابلاغ فرمان الهى را
جایز ندانست، چه اینکه علاوه بر فرمان صریح و مؤکد از سوى حق تعالى، خداوند
به پیامبرش وعده داد که او را در انجام این مهم از آزار و مزاحمت دشمنان و
منافقان دور بدارد.
به راستى کدامی ک از مأموریت هاى حضرت این گونه بود که اگر حضرت
آن را به انجام نرساند، گویا رسالت عظیم خدا را ابلاغ نفرموده است؟!
آراى مفسران ذیل آیه ابلاغ:
در کتاب هاى بسیارى از دانشمندان اهل سنت و همه کتب معروف شیعه اعم
از تفسیر، حدیث و تاریخ آمده که این آیه در غدیر خم و در شأن على علیه
السلام نازل شده است که براى نمونه به چند مورد اشاره مىکنیم.
فخر رازى مى گوید: مفسران درباره سبب نزول این آیه چند نظر اظهار
داشته اند... تا آن جا که گوید این آیه درباره فضیلت على بن ابىطالب
نازل شده است{15}
سیوطى گوید: در این آیه به روز غدیر خم درباره على بن ابىطالب بر حضرت رسول صلى الله علیه وآله وسلم نازل شده است{16}
شیخ محمّد عبده گوید: این آیه به روز غدیر خم درباره على بن ابىطالب نازل شده است{17}
اعلام توقف:
دستور توقف از طرف
پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم به همراهان داده شد. مسلمانان با صداى بلند
آن هایى را که در پیشاپیش قافله در حرکت بودند به بازگشت دعوت کردند و مهلت
دادند تا عقب افتادگان نیز برسند. مؤذن پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم
مردم را به نماز ظهر دعوت کرد. مردم آماده نماز شدند{18}.
بعد از نماز مردم قصد برگشت به خیمه هاى خود را داشتند؛ اما
پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم به آن ها اطلاع دادند که باید براى شنیدن یک
خبر مهم خود را آماده کنند{19}
پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم دستور دادند تا خار و خاشاک زیر
درختان آنجا جمع{20} و شاخه هاى اضافه درختان که تا سطح پایین آمده بود،
قطع شود تا بر سر مردم اصابت نکند{21}
نوشته اند که آن روز هوا بسیار گرم بود به طورى که مردم جامه هاى
خود را بر سر کشیده و قسمتى از آن را زیر پا افکنده بودند{22}
آن گاه پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم دستور دادند تا از جهاز شتران
منبرى تهیه کنند{23}. حضرت بر فراز آن رفته و فرمودند چنین مى بینم که به
سوى خدا فراخوانده مى شوم و پذیراى این هستم، همانا که میان شما دو امانت
گرانسنگ باقى مى گذارم: کتاب خدا و عترتم. بنگرید که پس از من با آن دو
چگونه رفتار مى کنید و بدانید که آن دو تا کنار حوض کوثر از هم جدا نمى
شوند {24}
(شایان ذکر است که حاکم نیشابورى در دو جا از مستدرک خود حدیث فوق
را آورده و در هر دو جا مى افزاید که این حدیث مطابق قواعد بخارى و مسلم
صحیح مىباشد و آنها در کتب خود نیاورده اند!)
سپس حضرت سه بار خطاب به مردم فرمودند که: آیا من بر هر مؤمنى
سزاوارتر از خود او نیستم؟ و همگان گفتند: آرى{25}. سپس دست امیرالمؤمنین
علیه السلام را گرفته و بالا بردند {26}، به طورى که مردم سپیدى زیر بغل
ایشان را دیدند{27}
نزول آیه اکمال:
هنوز مردم پراکنده نشده بودند که این آیه نازل شد{28}
... الیوم اکملت لکم دینکم و اتمت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا...{29}