پایگاه اینترنتی قائم المنتظر (عج)

پایگاه اینترنتی قائم المنتظر (عج)

قال رسول الله (ص) : فاطمة بضعة منی فمن آذاها فقد آذانی
پایگاه اینترنتی قائم المنتظر (عج)

پایگاه اینترنتی قائم المنتظر (عج)

قال رسول الله (ص) : فاطمة بضعة منی فمن آذاها فقد آذانی

جنگ و صلح با حضرت زهرا(س)مانند جنگ و صلح با دیگر اهل‏بیت

حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیها، در مقام ولایت شریک امیرالمؤمنین و حسنین علیهم‏السلام است، و «جنگ و یا صلح با فاطمه و دوستى و دشمنى نسبت به او» عینا همانند «حرب و یا سلم با على و حسنین، و حب و با بغض نسبت به آنان» است. (روایاتى که در این خصوص نقل گردیده است به شرح زیر است):
زید بن ارقم از رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم چنین روایت مى‏کند: «قال رسول‏اللَّه لعلى و فاطمة والحسن والحسین: انا حرب لمن حاربکم و سلم لمن سالمکم».
«پیامبر اکرم خطاب به على، فاطمه، حسن و حسین فرمود: من، با هر کسى که با شما در جنگ باشد، در جنگم، و هر کسى که با شما از در صلح و آشتى درآید، من نیز با او در صلح و صفا خواهم بود».
این روایت با عبارات مختلف نقل شده است؛ گاه آن حضرت مى‏فرمود:
«انا حرب لمن حاربهم و سلم لمن سالمهم»،
در موقع دیگر چنین فرماید:
«انا سلم لمن سالمتم و حرب لمن حاربتم»،
و در جاى دیگر مى‏فرماید:
«انا حرب لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم»،
یا اینکه مى‏فرماید:
«انا حرب لمن حاربکم و سلم لمن سالمکم».
این حدیث شریف را حاکم در مستدرک، بغوى در مصابیح، خطیب تبریزى (2) در مشکاه المصابیح، جصاص در احکام القرآن، ابن کثیر (3) در البدایه و النهایه، محب الدین طبرى در ذخائر العقبى، ابن اثیر (4) در اسد الغابه، ترمذى (5) در جامع صحیح، ابن‏عساکر در تاریخ شام، ابن ماجه (6) در سنن، ابن‏صباغ در فصول، طبرانى در معجم، و جمعى دیگر از علماى شیعه و سنى نقل کرده‏اند. (7)
زید بن ارقم در روایت دیگرى مى‏گوید:
«کنا مع رسول‏اللَّه و هو فى الحجرة، یوحى الیه و نحن ننتظره حتى اشتد الحر فجاء على بن ابى‏طالب، و معه فاطمة والحسن والحسین علیهماالسلام، فقعدوا فى ظل حائط ینتظرون رسول‏اللَّه، فلما خرج رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله رآهم فاتاهم، و وقفنا نحن مکاننا، ثم جاء الینا و هو یظلهم بثوبه ممسکا بطرف الثوب و على ممسک بطرفه الاخر، و هو یقول: اللهم انى احبهم فاحبهم، اللهم انى سلم لمن سالمهم، و حرب لمن حاربهم، فقال ذلک ثلاث مرات». (8)

«روزى همراه پیامبر اکرم بودیم که وحى نازل شد، و ما منتظر اتمام وحى بودیم تا آن حضرت از اتاق خارج شود، هوا بشدت گرم شده بود، در آن هنگام على بن ابى‏طالب و همراه او فاطمه، حسن و حسین سلام‏اللَّه‏علیهم از راه رسیدند و در سایه‏ى دیوارى بحال انتظار نشستند، تا نزول وحى به پایان رسد و حضرت رسول از حجره بیرون آید. وقتیکه پیامبر اکرم از اطاق خارج گردید، نظر مبارکش بر على و فاطمه و حسنین عیلهم‏السلام افتاد، حضرت به نزد آنان رفتند و ما در حالى که بجاى خود ایستاده بودیم، دیدیم که حضرت رسول لباس (عباى) خودش را بر بالاى سر آنان سابیان کرد، با دست مبارکش از یکطرف عبا گرفته بود، و طرف دیگرش در دست على بود که در زیر عبا جاى داشت. آنگاه پیامبر چنین فرمود:
خدایا، من اینان را دوست مى‏دارم پس تو نیز دوستشان بدار، بارالها، با هر کس که با اینان در صلح و صفا باشد، من در صلح و آشتى هستم و هر کس که با این چهار تن بجنگد من نیز با او در جنگ خواهم بود، و این کلمات را سه بار تکرار نمود».
روایت دیگرى به این شرح از ابوبکر نقل شده است که مى‏گوید:
«رایت رسول‏اللَّه ختم خیمه و هو متکى‏ء على قوس عربیه و فى الخیمه على و فاطمه والحسن والحسین، فقال: معشر المسلمین، انا سلم لمن سالم اهل الخیمه، حرب لمن حاربهم، ولى لمن والاهم، لایحبهم الا سعید الجد طیب المولد، و لایبغضهم الا شقى الحد ردى‏ء الولاده». (9)
«روزى پیامبر اکرم را دیدم که خیمه‏اى برپا کرد و بر یک کمان عربى تکیه نمود. در آن خیمه، على و فاطمه و حسن و حسین حضور داشتند. آن حضرت رو به حاضرین فرمود و گفت: اى مسلمانان بدانید، هرکسى که با اینان در صلح و صفا باشد من نیز با او در سلم و آشتى هستم؛ و هرکس با اینان به جنگ خیزد، من هم با او در جنگ خواهم بود؛ من دوستدار کسى هستم که اینان را دوست بدارد، دوست نمى‏داردشان مگر آن خوشبخت و سعادتمندى که از دامانى پاکیزه بوجود آمده است؛ و دشمن نمى‏داردشان مگر آن شخص بدبختى که از آلوده دامنى زاییده شده باشد».
این روایت را حافظ طبرى نیز در ریاض النضره ذکر کرده است.
صبیح (1) مى‏گوید:
«کنت بباب النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلم فجاء على و فاطمة والحسن والحسین، فجلسوا ناحیة، فخرج رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم الینا فقال: انکم على خیر، و علیه کساء خیبرى، فجللهم به و قال: انا حرب لمن حاربکم، سلم لمن سالمکم». (10)
«روزى در انتظار پیامبر اکرم بر در خانه‏ى آن حضرت بودم که على، فاطمه،حسن و حسین از راه رسیدند و در کنارى نشستند. وقتى که رسول خدا از خانه خارج گردید خطاب به آنان فرمود:
شما پیوسته در خیر هستید؛ و سپس عباى خیبرى خودش را بر سر آنان سایبان کرد و فرمود:
من، با هر کسى با شما بجنگد، در جنگ هستم، و با هر کسى که با شما در صلح و صفا باشد من نیز در سلم و آشتى مى‏باشم».
روایت فوق را طبرانى در المعجم الاوسط، جصاص در احکام القرآن، هیثمى در مجمع، ابن‏اثیر در اسدالغابه، ابن حجر در اصابه و عده‏اى دیگر از دانشمندان نقل کرده‏اند.
ابوهریره مى‏گوید:
«نظر النبى الى على و فاطمه والحسن والحسین، فقال: انا حرب لمن حاربکم و سلم لمن سالمکم». (11) «پیامبر اکرم نظر به سوى على، فاطمه، حسن و حسین افکند و سپس فرمود: من، با هرکسى که با شما بجنگد در ستیزم؛ و با هرکسى که با شما در سلم و آشتى باشد من نیز در صلح و صفا هستم».
این حدیث شریف را حاکم در مستدرک، خطیب در تاریخ بغداد، امام حنابله در مسند، هیثمى در مجمع، ابن‏عساکر در تاریخ دمشق، و طبرانى در معجم آورده‏اند. همچنین عده‏اى از دانشمندان شیعه آن را روایت نموده‏اند. (12)
روایاتى که تحت عنوان موضوع پنجم ذکر شد بسیار جاى تامل، دقت و بررسى دارد، و باید توجه داشت: بشرى که در حال غضبش، در هنگام انبساط و فرحش، در موقع رنج و گرفتاریش، در زمان سرور و نشاطش و خلاصه در جمیع اطوار و حالاتش صاحب اختیار، مطاع و مقتداى همه‏ى مردم باشد؛ و تمام افراد بشر موظف به خضوع و تسلیم در برابر او باشند؛ و محبت به او دوستى با پیامبر، و دشمنى با او خصومت با رسول خدا، و اطاعت از او اطاعت از پیامبر، و صلح با او، سلم و آشتى با رسول خدا باشد؛ تحقیقا اگر در صفات، هم‏ردیف پیامبر نباشد، هرگز این احکام درباره‏ى او جارى نمى‏شود، و به عبارت دیگر فردى که در ملکات انسانى، در فضائل و مکارم اخلاقى، در صفات نفسانى، و خلاصه در جمیع حالات و شئون بشرى طورى باشد که هرگز کوچکترین خلافى از او سر نزند، و همه‏ى مردم به فرمان خدا و رسولش مامور به اطاعت و خضوع و تسلیم در برابر او باشند، معقول نیست که در صفات هم‏ردیف و همتاى پیامبر اکرم نباشد.
بلى، آن انسانى که هرگز کلمه‏اى، حرفى، حرکتى- در هیچ مورد- جز به فرمان و اجازه‏ى خدا از ا و صادر نشود، و جز در راه محبت و رضاى پروردگار قدمى برندارد، و پیوسته در گفتار و کردار و در تمام حالاتش، محدود و متعهد و مقید به امر خدا باشد تنها او شایسته است که پیامبر اکرم صلح با او را، سلم و آشتى با خودش بداند و جنگ با او را ستیز با خودش بحساب آورد؛ و کاملا روشن است که فاطمه‏ى زهرا سلام‏اللَّه‏علیها صاحب آن نفس پاک انسانى، و آنهمه صفات ربانى، یقینا باید در شئون ولایت هم‏ردیف و هم‏درجه و یکسان با پیامبر اکرم، على و حسنین علیهم‏السلام باشد.

  1ـ صبیح مولى ام‏سلمه از کسانى است که علماى عامه وى را در عداد صحابه ذکر کرده‏اند. ( اسدالغابه ج 3/ 11، الاصابه ج 3/ 175).
2ـ ابوعبداللَّه ولى الدین محمد بن عبداللَّه عمرى معروف به خطیب تبریزى متوفاى بعد از 737 هجرى. وى از علماى حدیث است و از تحریر کتاب معروف «مشکاه المصابیح»خود در سال 737 هجرى فارغ گردیده است. زرکلى تاریخ وفات وى را سال 741 هجرى ثبت نموده است. ( الاعلام ج 6/ 234، معجم المولفین ج 3/ 437).
3ـ حافظ عمادالدین اسماعیل بن عمر بن کثیر شافعى قیسى دمشقى متوفاى 774 هجرى. ابن حجر عسقلانى در کتاب الدرر الکامه و همچنین در کتاب انباء الغمر از او تجلیل فراوان نموده و ذهبى از وى بعنوان محدثى صاحب فتوا یاد کرده است. ابن حبیب درباره‏ى او مى‏گوید: «ریاست در علم تاریخ و حدیث و تفسیر به او منتهى مى‏گردد». کتاب معروف البدایه و النهایه از جمله آثار معروف اوست. ( الغدیر ج 1/ 126، الدرر الکامنه 1/ 373، انباء الغمر ج 1/ 45).
4ـ حافظ عز الدین ابوالحسن على بن محمد بن محمد بن عبدالکریم شیبانى معروف به ابن اثیر جزرى متوفاى 630 هجرى. وى مولف کتاب معروف «الکامل فى التاریخ» و «اسد الغابه»مى‏باشد. ذهبى از وى با عناوینى چون «امام»و «علامه»و «اخبارى»و «ادیب» یاد مى‏نماید و مى‏گوید: «منزل ابن اثیر ماواى طالبان علم بود». ابن خلکان درباره‏ى او مى‏گوید:
«ابن اثیر در حفظ حدیث و شناخت مطالب مربوط به آن، امام بوده و در خصوص تاریخ قدما و متاخرین حافظ مى‏باشد». ( الغدیر ج 1/ 119، سیر اعلام النبلاء ج 22/ 353، تذکره الحفاظ ج 4/ 1399).
5ـ حافظ محمد بن عیسى بن سوره بن موسى بن ضحاک سلمى ترمذى ابوعیسى متوفاى 279 هجرى.
کتاب سنن وى یکى از کتب صحاح سته مى‏باشد و علماى عامه در وثاقت او اتفاق نظر دارند. ( ثقات ابن حبان ج 9/ 153، سیر اعلام النبلاء ج 13/ 270، تهذیب الکمال ج 26/ 250، تهذیب التهذیب ج 9/ 387، البدایه و النهایه ج 11/ 77).
6ـ حافظ ابوعبداللَّه محمد بن یزید ربعى معروف به ابن ماجه قزوینى متوفاى 273 هجرى. وى نویسنده‏ى کتاب «السنن»است که یکى از صحاح سته محسوب مى‏شود. ابن ماجه در تفسیر و تاریخ نیز تالیف دارد. وى به عراقین ( بصره و کوفه) و بغداد و مکه و شام و مصر و رى مسافرت نموده و محضر مشایخ حدیث را در این بلاد درک کرده است. ابویعلى درباره‏ى او مى‏گوید: «ابن ماجه موثقى بزرگ است و توثیق او مورد اتفاق همگان مى‏باشد، او کسى است که به وى ( و روایاتش) مى‏توان احتجاج نمود». (سیر اعلام النبلاء ج 13/ 277، تذکره الحفاظ ج 2/ 636، تهذیب الکمال ج 27/ 40، تهذیب التهذیب ج 9/ 530، شذرات الذهب ج 2/ 64).
7ـ معجم کبیر طبرانى ج 3/ 40/ ح 2619، 2620، معجم اوسط طبرانى ج 3/ 407- 408/ ح 2875، ج 6/ 8- 9/ ح 5011، ج 8/ 128/ ح 7255، سنن ابن‏ماجه ج 52/2، مستدرک حاکم ج 3/ 149، البدایه والنهایة ج 8/ 40، ذخائرالعقبى ص 23، اسدالغابه 3/ 11، 5/ 523، سنن ترمذى- کتاب المناقب، باب فضل فاطمه بنت محمد- ج 5/ 699، الاصابه ج 3/ 175، 176، تاریخ بغداد ج 7/ 137، تلخیص المستدرک 3/ 149، تاریخ مدینه دمشق ( ط دارالفکر) ج 13/ 218، ج 14/ 157، 158، الریاض النضره ج 3/ 154، الصواعق المحرقه ص 282، فرائدالسمطین ج 2/ 38/ ح 372، کفایةالطالب ص 188، 189، کنزالعمال ج 12/ 96/ ح 34159، منتخب کنزالعمال ج 5/ 92، مقتل الحسین خوارزمى ج 1/ 61، 99، مناقب خوارزمى ص 91، الفصول المهمه ص 26، در السحابه ص 269، ینابیع‏الموده ص 35، 165، 172، 194، 229، 230، 261، 294، 309، 307.
از جمله مصادر شیعى نیز مى‏توان به کتابهاى امالى طوسى ج 1/ 345، کشف‏الغمه ص 28، 158، بشارة المصطفى ص 178، بحارالانوار 37/ 43، 78، 79، 82، 43/ 306 مراجعه نمود.
8ـ شرح نهج‏البلاغه ج 3/ 208 207.
9ـ الریاض النضره ج 3/ 154، فرائد السمطین ج 2/ 40/ ح 373، مناقب خوارزمى ص 211.
10ـ المعجم الاوسط ج 3/ 407- 408/ ح 2875، اسد الغابه ج 3/ 11، الاصابه ج 3/ 175، تهذیب الکمال 3/ 113، مجمع الزوائد ج 9/ 169.
طبرانى این حدیث را- به همین گونه که از صبیح در متن آمده- در معجم اوسط نقل کرده و سپس مى‏گوید: سدى این روایت را از قول صبیح به زید بن ارقم نسبت داده است. ( روایت سدى را که طبرانى به آن اشاره مى‏نماید در این مصادر مى‏توانید ببینید: سنن ابن ماجه- باب 11- ج 1/ 52، اسد الغابه 3/ 11، 5/ 523، کفایه الطالب ص 188).
11ـ معجم کبیر طبرانى ج 3/ 4/ ح 2621، البدایه و النهایه ج 8/ 40، 223،تاریخ بغداد 7/ 137، تلخیص المستدرک 3/ 149، مستدرک حاکم ج 3/ 149، سنن ترمذى- کتاب المناقب، باب فضل فاطمه بنت محمد- ج 5/ 699، سنن ابن‏ماجه 1/ 52، کفایةالطالب ص 189، مجمع‏الزوائد ج 9/ 169، مسند احمد بن حنیل ج 2/ 442، مناقب مغازلى ص 64، تاریخ مدینه دمشق ( ط دار الفکر ) ج 13/ 218، مقتل الحسین خوارزمى ج 1/ 61، 99، مناقب خوارزمى ص 90، 91، کنزالعمال ج 12/ 97/ ح 34164، منتخب کنزالعمال ج 5/ 92، 6/ 216، ینابیع‏الموده ص 261.
12ـ از میان کتب شیعه مى‏توان به: العمده ص 51، و بحارالانوار 22/ 141 اشاره نمود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد