پایگاه اینترنتی قائم المنتظر (عج)

پایگاه اینترنتی قائم المنتظر (عج)

قال رسول الله (ص) : فاطمة بضعة منی فمن آذاها فقد آذانی
پایگاه اینترنتی قائم المنتظر (عج)

پایگاه اینترنتی قائم المنتظر (عج)

قال رسول الله (ص) : فاطمة بضعة منی فمن آذاها فقد آذانی

آیا امیر المؤمنین علیه السلام، از خلفا تمجید کرده است ؟ (۳)

  

آیا امیر المؤمنین علیه السلام، از خلفا تمجید کرده است ؟ قسمت سوم

نهی از گریه

 زمانی که زینب بنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رفتند زنان و اهل و عیال رسول خدا مشغول گریه و عزاداری بودند در این هنگام عمر در حضور پیامبر خدا شروع کرد به تازیانه زدن آنها که با مخالفت شدید رسول خدا مواجه شد . به این عبارات توجه کنید :
 
کتک زدن اهل و عیال رسول الله

 عن ابن عباس قال : لما ماتت زینب بنت رسول الله صلى الله علیه (وآله) وسلم قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : ألحقوها بسلفنا الخیر عثمان بن مظعون فبکت النساء فجعل عمر یضربهن بسوطه فأخذ رسول الله صلى الله علیه وسلم یده وقال : مهلا یا عمر دعهن یبکین ، وإیاکن ونعیق الشیطان . إلى أن قال : و قعد رسول الله صلى الله علیه وسلم على شفیر القبر وفاطمة إلى جنبه تبکی فجعل النبی صلى الله علیه وسلم یمسح عین فاطمة بثوبه رحمة لها .

مسند أحمد 1 ص 237 ، 335 ، مستدرک الحاکم 3 ص 191 وصححه وقال الذهبی فی تلخیص المستدرک : سنده صالح ، مسند أبی داود الطیالسی ص 351 ، الاستیعاب فی ترجمة عثمان بن مظعون ج 2 ص 482 ، مجمع الزوائد 3 ص 17 . وأخرج البیهقی فی السنن الکبرى 4 ص 70

 زمانی که زینب دختر رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم از دنیا رفت رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم فرمودند خداوند او را به سلف خیر و نیکوی ما ( یعنی ) عثمان بن مظعون ملحق نمود . وقتی پیامبر خدا این عبارت را فرمودند زنان بر مصیبت وفات زینب گریستند ، در این هنگام عمر با تازیانه‌ای که در دستش بود در حضور رسول خدا شروع به زدن زنان کرد که با برخورد تند پیامبر رحمت مواجه شد ، حضرت تازیانه را از او گرفتند و فرمودند آرام باش تورا با این زنها چکار ؛ بگذار گریه کنند ، و ای زنان  شما هم از ناله های شیطانی ( ناله هایی که با گناه و اعتراض به خداوند همراه است ) بر حذر باشید ... ( تا آنجا که ابن عباس می گوید ) رسول خدا صلی الله علیه (و آله) و سلم  کنار قبر زینب نشستند و فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ) در کنار پدر بزرگوارش بر مصیبت خواهرش زینب می گریست و پیامبر رحمت اشک‌های دردانه هستی  را با لباس مبارکش پاک می نمود .

عن ابن عباس قال : بکت النساء على رقیة ( بنت رسول الله ) رضی الله عنها فجعل عمر رضی الله عنه ینهاهن فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم : مه یا عمر . قال : ثم قال : إیاکن ونعیق الشیطان فإنه مهما یکن من العین والقلب فمن الرحمة ، وما یکون من اللسان والید فمن الشیطان - قال : وجعلت فاطمة رضی الله عنها تبکى على شفیر قبر رقیة فجعل رسول الله صلى الله علیه وسلم یمسح الدموع على وجهها * بالید . أو : قال : بالثوب .

 ( زمانی که رقیه (دختر رسول خدا)  از دنیا رفت)  زنان و اهل بیت پیامبر بر مصیبت از دست دادن رقیه گریستند در این هنگام عمر در حضور رسول خدا و با وجود ایشان ، آنها را از گریه کردن نهی کرد ، رسول خدا فرمودند : ای عمر آرام باش تو را با این زن ها چکار ، سپس فرمودند : ای زنان  شما هم از ناله های شیطانی ( ناله هایی که با گناه و اعتراض به خداوند همراه است ) بر حذر باشید ؛ زمانی که در مصیبت فردی قلب محزون شود و اشک از چشم جاری شود ، منشأ این عمل رحمت و شفقت و مهر و محبت انسان است و عملی که در مصیبت فردی با دست و زبان صورت بگیرد ( کنایه از صورت خراشیدن و اعتراض به خداوند و حرفهای کفر آمیز ) از شیطان است . ابن عباس در ادامه می گوید : فاطمه زهرا ( سلام الله علیها )  کنار قبر رقیه نشسته بود  و بر مصیبت از دست دادن رقیه می گریست و رسول خدا اشک های یگانه دخترش را از صورت مبارکش پاک می نمود.

 مؤلف می گوید : شاید ابن عباس گفته باشد : رسول خدا اشکهای فاطمه را  با لباس مبارکش پاک می نمود .

 آری روزی رسول رحمت با مهر و محبت اشکهای فاطمه را از صورت ملکوتی و مبارکش پاک می کند ، ولی در واپسین روزهای وفات پدر این امت نابکار همین صورت را آماج سیلی قرار دادند و اینگونه اجر رسالت را ادا  کردند .

 عینی در عمدة القاری می گوید :

 وأخرج النسائی وابن ماجة عن أبی هریرة أنه قال : مات میت فی آل رسول الله صلى الله علیه وسلم فاجتمع النساء یبکین علیه فقام عمر ینهاهن ویطردهن فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم : دعهن یا عمر فإن العین دامعة ، والقلب مصاب ، والعهد قریب .
 عمدة القاری ج 4 ، ص 87 .

 

نسائی وابن ماجة از أبی هریرة نقل کرده اند که گفت : شخصی از آل رسول خدا صلی الله علیه ( وآله ) و سلم از دنیا رفت زنان آل رسول جمع شدند و در مصیبت شخص از دست رفته گریستند در این هنگام عمر بلند شد و ( با وجود رسول خدا ) آنها را از گریه کردن منع کرد و شروع به پراکنده نمودن آنها کرد ، در این زمان رسول خدا صلی الله علیه ( وآله ) و سلم فرمود : ای عمر آنها را رها کن ، چشمها گریان است و قلبها مصیبت زده  و این شخص نیز تازه از میان اینها رفته است .

عبدالرزاق صنعانی در المُصَنّف می گوید :

لما مات خالد بن الولید اجتمع فی بیت میمونة نساء یبکین ، فجاء عمر ومعه ابن عباس ومعه الدرة ، فقال : یا أبا عبد الله ! ادخل على أم المؤمنین فأمرها فلتحتجب ، وأخرجهن علی قال : فجعل یخرجهن علیه وهو یضربهن بالدرة ، فسقط خمار امرأة منهن ، فقالوا : یا أمیر المؤمنین ! خمارها ، فقال : دعوها ولا حرمة لها ، کان معمر یعجب من قوله : لا حرمة لها .

 المصنف ـ عبد الرزاق ـ ج 3 ، ص 557 ، باب الصبر ، والبکاء ، والنیاحة ، حدیث 6681 ؛ کنز العمال ج 15 ، ص 730 ، باب النیاحة ، حدیث 42905 .

 زمانی که خالد بن ولید ( در زمان خلافت عمر )از دنیا رفت  زنان در خانه میمونة همسر رسول خدا جمع شدند و برای او گریستند ، در این هنگام عمر تازیانه به دست به همراه ابن عباس از راه رسید و خطاب به ابن عباس گفت : یا ابا عبدالله ! بر ام المؤمنین میمونة وارد شو و او را امر کن حجاب کند و بگو زنانی که در خانه جمع شده اند پیش من بیایند . ابن عباس می گوید : زنان خارج شدند و عمر آنها را با تازیانه می زد ، همینطور که عمر زنان را می زد  پوشش از روی سر یکی از زنان افتاد ، به عمر گفتند : پوشش ( چادرش ) از سرش افتاد ( رهایش کن ) ، عمر گفت : شما را با او چکار؟ ( بعد از این گریه ها ) او احترامی ندارد . 

 عبد الرزاق عن إبراهیم بن محمد عن عبد الکریم قال : حدثنی نصر بن عاصم ، أن عمر بن الخطاب سمع نواحة بالمدینة لیلا ، فأتى علیها فدخل ففرق النساء ، فأدرک النائحة فجعل یضربها بالدرة فوقع خمارها ، فقالوا : شعرها یا أمیر المؤمنین ، فقال : أجل فلا حرمة لها .

 المصنف ـ عبد الرزاق ـ ج 3 ، ص 557 و 558، باب الصبر ، والبکاء ، والنیاحة ، حدیث 6682 ؛ کنز العمال ج 15 ، ص 730 ، باب النیاحة ، حدیث 42906 . 

 شبی در مدینه صدای نوحه و گریه و زاری به گوش عمر بن خطاب رسید ، به دنبال صدا رفت و داخل خانه ای شد که آن صدا از آنجا بیرون می آمد و شروع به پراکنده نمودن زنان کرد ، همین که به زن نوحه خوان رسید ، شروع کرد به تازیانه زدن او در این هنگام روپوش ( چادر ) زن نوحه خوان از سرش افتاد به عمر گفتند روپوش او از سرش افتاد ، گفت : آری  ولیکن این زن احترامی ندارد .

 جالب است با اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در زمان حیاتش او را از این کارها نهی کرد باز هم در دوران حکومتش دست از اینکار برنداشت آن هم نسبت به زن نامحرم ! .

عمر و کتک زدن  خواهر ابوبکر 

وأول من ضرب عمر بالدرة أم فروة بنت أبی قحافة ، مات أبو بکر فناح النساء علیه ، وفیهن أخته أم فروة ، فنهاهن عمر مرارا ، وهن یعاودن ، فأخرج أم فروة من بینهن ، وعلاها بالدرة فهربن وتفرقن .

  کان یقال : درة عمر أهیب من سیف الحجاج . وفی الصحیح أن نسوة کن عند رسول الله صلى الله علیه وآله قد کثر لغطهن ، فجاء عمر فهربن هیبة له ، فقال لهن : یا عدیات أنفسهن ! أتهبننی ولا تهبن رسول الله ! قلن : نعم ، أنت أغلظ وأفظ .

 شرح نهج البلاغة، ج 1، ص 181.

 پس از مرگ ابوبکر زنها بر مرگ او گریه می کردند عمر چندین مرتبه آنان را نهی کرد ولی گوش نمی دادند تا آنکه ام فروه دختر ابوقحافه خواهر ابو بکر را از بین زنان بیرون آورد وبا تازیانه‌اش اورا کتک زد که بقیه زنان فرار کرده ومتفرق شدند، واو اولین کسی که بود که عمر اورا با تازیانه زد.

 گفته می شود تازیانه عمر از شمشیر حجاج وحشتناکتر بود ، ودر خبر صحیح است که زنان در خدمت پیامبر خدا صدایشان بسیار بلند وهمهمه می کردند تا عمر وارد می شد از ترس عمر فرار می کردند به آنان می گفت : ای کسانی که به جان خودتان رحم نمی کنید آیا ازمن می ترسید واز رسول خدا صلی الله علیه وآله واهمه ندارید ؟ گفتند : آری چون تو خشن وبی رحم هستی 

 حال سؤال ما این است : این فرد که تا به این حد با گریه مخالف است که در حضور پیامبر با تازیانه زنان را از گریه منع می کند و علی رغم فرمایشات پیامبر مبنی بر جواز گریه بازهم در زمان حکومتش همانطور که ذکر شد زن نامحرمی را چنان با تازیانه می زند که روپوش از سرش می افتد ،   و به عبارت دیگر چنان خفقانی در زمان حکومتش بر جامعه حاکم نموده است که حتی زنان گریه کننده در خانه همسر پیامبر امنیت ندارند ، چگونه ممکن است این جو خفقان به سرعت و  بلا فاصله پس از مرگ او از بین برود و فردی گریه کنان این مطالب را درباره او بعد از مرگش بگوید ؟ آیا اینها برای تبلیغات نبود ؟ آیا این کارها از قبل برنامه ریزی نشده بود ؟  
مواضع امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه در مقابل عمر

با توجه به موضع حضرت امیر ع نسبت به عمر صدور چنین سخنی از آن حضرت ممکن نیست . به برخی از  موضعگیرای تند حضرت امیر علیه ا لسلام نسبت به عمر اشاره می شود:  1.  حضرت از همنشینی با عمر کراهت داشت
... فَأَرْسَلَ إِلَى أَبِی بَکْرٍ أَنْ ائْتِنَا وَلَا یَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَکَ کَرَاهِیَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ ...

 صحیح البخاری کتاب المغازی باب غزوة الخیبر ج 5 ، ص 83 ، حدیث 3913 ،  طبع : دارالفکر ـ بیروت .

  ... حضرت امیر علیه السلام به دنبال ابوبکر فرستاد وبخاطر اینکه از همنشینی با عمر کراهت داشت ، فرمود به او بگوئید تنها بیاید و کسی را با خودش نیاورد .

2- امیرالمؤمنین عمر را درغگو،گناهکار،پیمان شکن وخائن می داند 

 3302 - ... عَنْ الزُّهْرِیِّ أَنَّ مَالِکَ بْنَ أَوْسٍ حَدَّثَهُ قَالَ أَرْسَلَ إِلَیَّ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَجِئْتُهُ حِینَ تَعَالَى النَّهَارُ قَالَ فَوَجَدْتُهُ فِی بَیْتِهِ جَالِسًا عَلَى سَرِیرٍ ... فجاء یرفا ... فَقَالَ هَلْ لَکَ فِی عَبَّاسٍ وَعَلِیٍّ قَالَ نَعَمْ فَأَذِنَ لَهُمَا ... ثُمَّ تُوُفِّیَ أَبُو بَکْرٍ وَأَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَوَلِیُّ أَبِی بَکْرٍ فَرَأَیْتُمَانِی کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا ...

 صحیح المسلم کتاب الجهاد باب حکم الفئ ج5 ، ص 152، طبع : دارالفکر ـ بیروت .

 

زهری از مالک بن اوس نقل می کند : عمر بن خطاب به دنبال من فرستاد پیش او رفتم در حالی که روز ( خورشید ) بالا آمده بود ، دیدم بر تختی نشسته است ... مالک بن اوس می گوید : یرفا آمد و گفت عباس (عموی پیامبر اکرم ) و علی بن ابی طالب ( صلوات الله و سلامه علیه ) آمده اند ، می خواهند پیش تو بیایند ، عمر گفت بگو بیایند ... ( سپس عمر خطاب به عباس و حضرت امیر    می گوید ) ابوبکر از دنیا رفت ومن خود را  جانشین رسول خدا و ابوبکر شمردم و شما دو نفر مرا دروغگو و گناهکار و پیمان شکن و خائن  پنداشتید .

3. در قضایای خلافت ، حضرت امیر می فرمایند :                          
 
وقال علیه السلام : واعجبا أن تکون الخلافة بالصحابة ولا تکون بالصحابة والقرابة . وروی له شعر فی هذا المعنى :

 فإن کنت بالشورى ملکت أمورهم * فکیف بهذا والمشیرون غیب
 وإن کنت بالقربى حججت خصیمهم *   فغیرک أولى بالنبی وأقرب
 نهج البلاغة - خطب الامام علی علیه السلام ج 4   ص 43 ، خطبه 190 .

 ( حضرت امیر در جواب ابوبکر، می فرمایند ) عجیب است مگر خلافت بمصاحبت است ، و بمصاحبت و قرابت و خویشاوندى نیست .

  سیّد رضى می گوید :  دو بیت شعر فوق هم در آن هنگام از آن حضرت ( علیه الصلاة و السلام  ) روایت شده است  و ترجمه اش این است :

 که اگر تو بواسطه اجماع امّت زمام امور را در دست گرفتى ، چگونه چنین اجماعی  درست است در صورتیکه اهل حلّ و عقد و مشورت ( من و بنى هاشم ) غایب بوده اند

  و اگر بسبب خویشى با مخاصمه جوى آنان حجّت آوردى و برترى جستى که در این صورت هم آن کس که با پیمبر نزدیکتر است باین امر سزاوارتر است .

4.  اعتراض به عمر و ابوبکر در غصب خلاف 

ولو لا خاصّة ما کان بینه وبین عمر، لظننت أنّه لا یدفعهاعنّی .
 شرح نهج البلاغة: 95/6.

  اگر آن ارتباط ویژه  میان ابوبکر و عمر نبود، امر خلافت را از من دفع نمى‏کردند.
در عبارت طبرى آمده  :

 ولولا خاصّة ما بینه وبین عمر ، وأمر قد عقداه بینهما ، لظننت أنّه لا یدفعها .
 المسترشد لمحمد بن جریر الطبری: 413.

 آنچه که مانع خلافت من شد، همان پیمان سرّى بود که میان ابوبکر و عمر منعقد شده بود.

5. مخالفت با سیره و روش ابوبکر و عمر

به حضرت امیر پیشنهاد دادند بعد از عمر خلیفه شود به شرط اینکه به سنت شیخین عمل کند حضرت جواب دادند من به قرآن و سنت رسول خدا و رأی خودم عمل می کنم . در نتیجه حضرت بخاطر عمل کردن به قرآن و سنت رسول خدا و عمل نکردن به سنت شیخین از خلافت  کنار زدند .

عن عاصم عن أبى وائل قال قلت لعبد الرحمن بن عوف کیف بایعتم عثمان وترکتم علیا رضى اللّه عنه قال ما ذنبی قد بدأت بعلی فقلت أبایعک على کتاب اللّه وسنة رسوله وسیرة أبی بکر وعمر رضى اللّه عنهما قال فقال فیما استطعت قال ثم عرضتها على عثمان رضى اللّه عنه فقبلها .

مسند احمد بن حنبل ج 1 ص 75، فتح الباری ج 13 ص 170.

ابن وائل گوید: به عبد الرحمان گفتم: چگونه با وجود شخصیتى مانند على با عثمان بیعت کردید؟ پاسخ مى‏دهد: گناه من چیست که سه مرتبه به على پیشنهاد کردم که خلافت را به شرط عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر و سیره ابوبکر وعمر بپذیرد ولى قبول نکرد. ولى عثمان زیر بار این پیشنهاد رفت .

حال چطور می شود از عمر  اینگونه تعریف کنند : 

أقام الاود وأبرأ العمد أمات الفتن وأحیا السنن خرج نقى الثوب بریئا من العیب ...
اما بخاطر عمل نکردن به سنت او خلافت را رد کنند .

چگونه می شود عمر احیاگر سنت پیامبر باشد ، در حالی که خودش اعتراف می کرد:
 
متعتان محللتان کانتا علی عهد رسول الله و أنا أحرمهما .

و از طرفی چطور می شود فردی اینگونه باشد :

( أقام الاود وأبرأ العمد أمات الفتن وأحیا السنن خرج نقى الثوب بریئا من العیب )

ولی مواضع حضرت در مورد او اینچنین باشد ؟!!!

نتیجه : از تمامی عبارات بالا بدست می آید که این مطالب اگر در مورد عمر هم باشد ، حضرت در مقام إخبار نبوده اند . بلکه یا در مقام کنایه زدن به عثمان و یا تعجب و یا استفهام و یا تقیه و یا توریه  بوده اند .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد