پایگاه اینترنتی قائم المنتظر (عج)

پایگاه اینترنتی قائم المنتظر (عج)

قال رسول الله (ص) : فاطمة بضعة منی فمن آذاها فقد آذانی
پایگاه اینترنتی قائم المنتظر (عج)

پایگاه اینترنتی قائم المنتظر (عج)

قال رسول الله (ص) : فاطمة بضعة منی فمن آذاها فقد آذانی

جمعه های انتظار ; شماره ۱

از کجا گویم برایت غصه را ؟!
یا چه سان آرام سازم شعله را ؟!....

از نوای سوزناک قصه گو
مرغ شب در جای خود آرام شد.

لحظه ها سرد و غریب
در تن شب می دوید

موج، اما بی قرار

از صبوری بی نصیب:
هر زمان بیتاب، دائم بی شکیب
گاه در دریا غنوده گاه بر ساحل فتاده
قصه ای می گفت هم از غصه ها:
ماجرای روزها، هم سرنوشت خوب فردا در طلوع روزهای شادمانی ،
ماسه های سرد  ساحل را،
سکوت خفته در شب را:
سالیان پیش، بیش از سالیان
آن زمانی که کنار رود بودم،
آمده از چشمه سار کوچکی در جویباری،
مانده اندر برکه ای و ریخته از آبشاری،
قصه می گفت از برای ما نسیم،
دیده بود او قطره ها اشک را بر گونه ها،
دیده بود او جاری غم را برون چهره ها،
دشته ها خشک و خموش،
سینه ها پر از خروش،
نای خالی از سروش،
پاکی اما مرده بود، شادمانی رفته بود،
چهره ها افسرده بود،
خانه غم بود قلب قلبها،
خار اندر چشم بود،
استخوان درحلق،
دشنه اندر سینه بود،
چشمه ها خونرنگ بود،
آرزوها مرده بود،
چهره زرد قناری،
کنج زندان و قفس،
بوی خون می آمد،
از هر ناله اش،
دردمندی و بینوا.
برگهای شاخسار زندگی،
ریشه تنها درختِ مانده در طوفان،
خسته و افسرده و دلمرده بود،
زورق آمال انسانها شکسته،
طوطی غمگین و خسته،
بال بسته، کنج یک زندان نشسته،
گرد غم بر روی گلدانها نشسته،
نور دانش – شب چراغ زندگی – خاموش،
جهل اما در تکاپو، هر کجا می تاخت،
سکه رایج، ستم ها بود،
قوت مردم، خون دل ها بود،
قصه را کوتاه خواهم، بد زمانی بود.
اما آن که بالا بود،
حق تعالی، آن علی عالی آعلی
از حریم عرش خود،
از رحمت بی منتهای خویش،
مخزن اسرار عالم- غیب مکنونش-
فرود آورد یک نور خدایی را
دو باره سرسرای این زمین را
فرش شادی کرد،
و شادی موج زد در خنده هر گل،
بهار خرمی ، بعد از خزان دیر پا آمد،
و فوجی از ملک، شادی کنان
خاک زمین را بوسه ها دادند.
و آمد آن که چون آید،
فغان غصه برخیزد. مدار غم فرو ریزد، خزان از صحنه بگریزد،
و بگریزند دیوان و ددان از صحنه گیتی،
و از مشرق بجز نور و بجز پاکی نمی تابد.
فضای زندگی زیباست،
تنفس در هوای پاکی و تقواست.
ترنم از سروش عرش یعنی کلام الله است.
خدایا، جاودان دارش!
تو فرزند شقایق های سرخ دشت پاکی را،
نگاهش دار از هر افت و زشتی،
نگاهش دار از هر چشم زخم شوم چشمان دیار کفرو پستی ها،
همانهایی که دشنه زیر جامه،
در کمین کشتنش بودند،
خدایا میوه زیبای عترت را،
گل زیبای نرگس را،
ز تیغ شوم جلادان، نگه دارش.
امام پاکی و تقوی،
امیر پرفروغ دشت انسانها،
ولی الله، هادی، مهتدی، مهدی
و قائم، نور، باب الله، ربانی آیاته
و وعدالله، نجم زاهر، سیف شاهر، نور باهر، و ترموتور،
کاشف البلوی، معز المومنین، مذل الکافرین،
آن صاحب عصر و زمان، آن داعی الله
کریم از خاندان با کرامت را، نگاهش دار.
و باش از بهر او حافظ، ولی، مولا و یاور،
تا که برخیزد و بردارد بساط کفر و زشتی را.
خدایا!
در نمارش، در سجودش، در رکوعش، در قنوتش، در قیامش، در قعودش، ذکر و تسبیحش، نگاهش کن.
همان عابد،
مصلی در مصلای زمین،
ذاکر به ذکر تو،
که خود ذکر است، ذکر جامع رحمان.
چو بنشیند، ترا خواند،
چو برخیزد، ترا خواند،
و دستش را بسوی اسمان گیرد، دعا خواند.
ملایک از شعف، پرپر زنان گردش همی چرخند.
خدای، این وی توست!
و برتر بنده ات در صحنه گیتی!
خدایا، سجده است اکنون!
خدایا جایگاهش بین!
بحق سجده های او، بحق آن نیایش ها،
بحق ذکرو تسبیحش،
بحق آن قنوت جاودانی،
آن قیام و آن قعود و آن تشهدها،
دعایش را اجابت کن.
قیامش را فراهم کن،
قیامش را محقق کن.
که دلهامان به صد فریاد و خواهش،
روز و شب او را کند، فریاد،
و دشت سینه مان جزاو نمی خواهد،
کس را غیر او اینجا نمی بیند،
که او مولای انسانهاست،
که او یکتاست، چون ذات خدایی- خالقش-
یکتا و بی همتاست.
خداوندا! عزیزا، مهربانا! خالقا! پروردگارا،
حق پیغمبر، حق زهرا، حق پاکان، حق حیدر،
دعایش را اجابت کن،
ظهورش را فراهم کن،
قیامش را محقق کن.      "آمین"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد