اینک ابتدا نام و سن این طفل و سپس کیّفیت شهادت او را با استناد به منابع قدیمى (که برخى، از برخى دیگر گرفته اند یا یک گزارش را یکى به اختصار و دیگرى به تفصیل آورده است) بررسى مى کنیم و در پایان به نقد تحلیل یکى از محققان معاصر در این باره مى پردازیم.
نـام کودک
منابع تاریخى، نام این طفل را گوناگون نوشته اند؛ در برخى منابع از او (بدون ذکر نام) تعبیر به «صبى» شده،2 چنان که در روایتى، امام باقر(علیه السلام) نیز از این طفل، تعبیر به «صبى» کرده است.3 دسته اى از منابع نیز با عنوان «صغیر»4 از او یاد کرده اند. فضیل بن زبیر (از اصحاب امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام)) هم به صراحت نام او را عبدالله ضبط کرده است.5 ابومخنف در خبرى که از حُمَید بن مسلم نقل کرده، به نقل از برخى، نام او را عبدالله دانسته است،6 اما در جاى دیگر، به صراحت نام او را مى آورد.7 مورخان و رجال شناسان بعدى، همانند محمد بن حبیب بغدادى8 (م 245 ق)، بلاذرى9 (م 279 ق)، ابونصر بخارى10(زنده تا 341 ق)، ابوالفرج اصفهانى11 (م 356 ق) طبرانى12 (م 360 ق)، قاضى نعمان مصرى13 (م 363 ق)، بلعمى14 (م 363 ق)، شیخ مفید15 (که بیشترین گزارش عاشورا را از ابومخنف نقل کرده است) و به پیروى او، طبرسى16 و شیخ طوسى17 به صراحت نام او را عبدالله نوشته اند. بسیارى از منابع متأخر نیز با همین نام از او یاد کرده اند.18سن کودک
درباره سن او باید گفت که بسیارى از منابع تاریخى چنان که در گزارش هاى آن ها ملاحظه خواهد شد سخنى از سن وى به میان نیاورده و تنها به عناوینى، همانند صبى، صغیر، طفل و رضیع (شیرخوار) اکتفا کرده اند. البته برخى مورخان و مقتل نویسان، همانند فضیل بن زبیر رسان (زنده تا عصر امام صادق(علیه السلام)) و یعقوبى (م 284 ق) بر این باورند که این طفل در روز عاشورا به دنیا آمده است.25نقد و بررسى دیدگاهى مشهور
اما در برابر گزارش منابع کهن در باره سن طفل شیرخوار، دیدگاهى است که سن اینطفل را شش ماهه دانسته و چنان روى این دیدگاه در یکى دو قرن اخیر، تبلیغ شده است که امروزه در منابر و محافل روضه خوانى، شهرت خاصى دارد و حتى در سال هاى اخیر، برخى براى او جشن تولد گرفته و تولّد وى را با محاسبه برگشت به شش ماه پیش از عاشوراى سال 61ق در ده رجب سال 60ق مى دانند! بلکه این امر تا آن جا پیش رفته است که این تاریخ، در برخى از تقویم هاى مذهبى به عنوان سالروز ولادت وى ثبت شده است، در حالى که این گفته هیچ مدرک معتبرى ندارد و تنها مأخذ آن، گزارشى است که در کتاب محرّف و منسوب به ابومخنف آمده29 و به تدریج به مآخذ معاصران راه یافته است.چگونگى شهادت طفل شیرخوار
امّا درباره چگونگى شهادت طفل شیرخوار نیز، منابع کهن، نوعاً شهادت او را در آغوش یا در دامان امام(علیه السلام) در کنار خیمه ها نوشته اند. فضیل بن زبیر در این باره نوشته است: عبدالله بن حسین(علیه السلام) مادرش رباب، دختر امرؤالقیس30 است که حرملة بن کاهل اسدى والبى او را کشت. عبدالله در (روز عاشورا) زمان جنگ به دنیا آمد و در حالى که حسین(علیه السلام)نشسته بود، نزد وى آورده شد. حسین(علیه السلام) او را در دامان خود قرار داد و با آب دهان خود، کام او را برداشت و او را عبدالله نامید. ناگاه حرملة بن کاهل تیرى31 به او زد و او راکشت، پس حسین(علیه السلام) خون او را گرفت و جمع کرد و به آسمان پرتاب کرد و قطره اى از آن بر زمین نریخت. امام باقر(علیه السلام) فرمود: اگر قطره اى از آن خون بر زمین مى ریخت، عذاب نازل مى شد.32آیا على اصغر غیر از عبدالله شیرخوار است؟
محقق شهید قاضى طباطبایى با ملاحظه گزارش هاى مختلف تاریخى در باره چگونگى شهادت طفل شیرخوار، به این نتیجه رسیده است که امام حسین(علیه السلام) سه طفل خردسال داشته است: یکى، نوزادى که در روز عاشورا به دنیا آمده و یعقوبى از آن خبر داده است، دیگرى عبدالله که شش ماهه و شیرخوار بوده و سومى على اصغر که شش سال داشته است. اما مورخان در ضبط و ثبت گزارش شهادت این سه نفر، دقت لازم را نکرده و جریان شهادت هر یک را با دیگرى خلط کرده و هر یک را به جاى دیگرى نوشته و به مرور زمان، این سه کودک، یک نفر به حساب آمده اند که منابع کهن او را عبدالله رضیع و منابع متأخر، او را على خوانده اند. وى در ادامه نوشتار خود قراین و شواهدى براى مدعاى خود مى آورد که به اختصار و اضافاتى چنین است:نقد و بررسى
اگرچه قراین و شواهدى که محقق قاضى طباطبایى براى اثبات مدعاى خود آورده در ابتدا و ظاهر امر، درخور توجه است و حتى چنان که گذشت گزارش طبرى امامى و ابن خشاب در باره تعداد فرزندان امام(علیه السلام) حاکى از این بود که عبدالله غیر از على اصغر است، اما با اندکى تأمّل و دقّت، این پرسش مطرح مى شود که اگر على اصغر غیر از عبدالله رضیع بوده است، چرا منابع متقدم سخنى از او به میان نیاورده اند و افرادى همانند ابومخنف که معتبرترین گزارش هاى تاریخ عاشورا را با یک یا دو واسطه بیان کرده و شیخ مفید نیز این گزارش ها را پذیرفته است، نامى از على اصغر نبرده اند و تنها از قرن چهارم به بعد چنین مطلبى آن هم به اجمال، مطرح شده است؟ چرا وجود کودکى شش ساله که امام(علیه السلام)بر او نماز خوانده است، تنها در گزارش ابن اعثم که کتاب خود را بیش از دو قرن و نیم بعد از حادثه عاشورا نگاشته است و این خبر را بدون ذکر سند نقل کرده، منعکس شده و در منابع متقدم، از او با نام «على» و چگونگى شهادتش، یادى نشده است؟نتیجه
آن چه مى توان در این باره با اطمینان گفت، آن است که در کربلا، کودک و طفلى از حضرت شهید شده است که منابع دسته اول او را «عبدالله» خوانند. در این میان، فضیل بن زبیر و یعقوبى بر این باورند که او در همان روز عاشورا به دنیا آمده و به گفته ابن زبیر، نامش عبدالله بوده است، اما در گزارش ابومخنف که طبرى، ابوالفرج اصفهانى و شیخ مفید و برخى دیگر، آن را آورده اند، سخنى از تولّد او در روز عاشورا به میان نیامده است. با آن که سخن امام حسین(علیه السلام) درباره شهادت این طفل، در گزارش ابوالفرج اصفهانى و ابن شهرآشوب با گزارش یعقوبى مشابهت دارد، اما چنان که گذشت هیچ کدام از دو منبع یاد شده نگفته اند که تولد طفل شیرخوار، روز عاشورا بوده است. بنابراین، تنها از قرن چهارم به بعد، برخى منابع، از او با نام على یاد کرده اند و با توجه به نماز خواندن امام(علیه السلام)بر او (که در برخى منابع این دسته آمده)، چنین برداشت شده که وى دست کم شش سال داشته است.پى نوشت ها:
1 دانشجوى دکترى تاریخ اسلام.
2.
ابن سعد، «ترجمة الحسین و مقتله»، فصلنامه تراثنا، ش 10، سال سوم، 1408 ق،
ص 182. البته وى در بحث بیان فرزندان امام(علیه السلام) از پسرى به نام
عبداللّه که کشته شد، یاد مى کند (همان، ص 128).
3. طبرى، تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 342.
4.
ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، ص 59؛ کمال الدین محمد بن طلحه شافعى،
مطالب السؤول فى مناقب الرسول، ج2، ص 66 و ابن طاووس، اللهوف على قتلى
الطفوف، ص 69.
5. فضیل بن زبیر بن عمر بن درهم کوفى اسدى، «تسمیة من
قتل مع الحسین(علیه السلام)»، فصلنامه تراثنا، ش 2، 1406ق، تحقیق سید محمد
رضا حسینى جلالى، ص 150.
6. طبرى، همان، ج 4، ص 342.
7. همان، ص 359.
8. محمدبن حبیب بغدادى، المحبر، ص 491.
9. احمد بن یحیى بن جابر بلاذرى، انساب الاشراف، ج3، ص 407.
10. ابونصر سهل بن عبدالله بخارى، سر السلسلة العلویه، ص 30.
11. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، ص 59.
12. سلیمان بن احمد طبرانى، المعجم الکبیر، ج3، ص 103.
13. قاضى نعمان مصرى، شرح الاخبار، ج3، ص 178.
14. ابوعلى بلعمى، تاریخنامه طبرى، ج 4، ص 710.
15. شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص 108 و 135 و همو، الاختصاص، ص 83.
16. طبرسى، اِعلام الورى بأعلام الهدى، ج1، ص 466.
17. رجال الطوسى، ص 102.
18.
محمد بن فتال نیشابورى، روضة الواعظین، ص 188. البته در نسخه موجود این
کتاب، به اشتباه، عبدالله، فرزند امام حسن(علیه السلام) ذکر شده است
(ابومنصور احمد بن على طبرسى، الاحتجاج، ج2، ص 300ـ301؛ ابن اثیر، الکامل
فى التاریخ، ج2، ص570؛ سیّد بن طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنة فیما یعمل
مرة فى السنه، ج3، ص 74؛ سبط بن جوزى، تذکرة الخواص، ص 254؛ حمیدبن احمد بن
مُحَلَّى، الحدائق الوردیة فى مناقب الائمة الزیدیّه، ج1، ص 201 و 208؛
ابن نما حلى، مثیرالأحزان، ص 52؛ احمد بن عبدالوهاب نویرى، نهایة الارب فى
فنون الادب، ج20، ص 286 و 289؛ شمس الدین ذهبى، تاریخ الاسلام، ج 5، ص 21؛
ابن کثیر دمشقى، البدایة و النهایه، ج 8 ، ص 203 و 206؛ ابن صباغ مالکى،
الفصول المهمه، ص 197؛ محمد بن احمد باعونى، جواهرالمطالب فى مناقب الامام
على بن ابى طالب(علیه السلام)، ج2، 288؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 45، ص 66.
اما در تاریخ خلیفة بن خیاط به اشتباه، نام او عبیدالله بیان شده است
(تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 179).
19. ابن اعثم کوفى، الفتوح، ج 5، ص 115.
20. خوارزمى، مقتل الحسین(علیه السلام)، ج2، ص 37.
21. طبرى، دلائل الامامه، ص 181.
22.
عبدالله بن نصر بن خشاب بغدادى، تاریخ موالید الائمه و وفیاتهم، ص 21. وى
شش پسر و سه دختر براى امام(علیه السلام) نام مى برد که با على اصغر نام شش
پسر کامل مى شود.
23. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج4، ص 118.
البته وى در جاى دیگر مى نویسد که عبدالله در دامان امام(علیه السلام) شهید
شد (همان، ج4، ص 122).
24. ابن اعثم کوفى، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد
مستوفى هروى، ص 908؛ ابن طلحه شافعى، مطالب السؤول فى مناقب آل الرسول،
ج2، ص 69؛ سید ابن طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنة فیما یعمل مرة فى السنه،
ج3، ص 71؛ على بن حسین اربلى، کشف الغمه، ج2، ص 248 249؛ محب الدین طبرى،
ذخائر العقبى فى مناقب ذوى القربى، ص 151؛ ابن طقطقى، الاصیلى فى أنساب
الطالبیین، ص 143؛ ملاحسین واعظ کاشفى، روضة الشهداء، ص 426 و مجلسى،
بحارالانوار، ج45، ص 331 و ج 98، ص 314. اربلى، ابتدا گزارش عبدالعزیز
جنابذى را که تنها اشاره به نام هاى على اصغر و على اکبر کرده و على اصغر
را امام سجاد(علیه السلام) دانسته، آورده است و سپس این گفته را نادرست
دانسته و مى گوید: صحیح آن است که امام(علیه السلام)، سه فرزند به نام على
داشته است و امام زین العابدین(علیه السلام) على اوسط بوده است، چنان که
کمال الدین محمد بن طلحه شافعى نیز چنین گفته است.
25. کوفى اسدى، تسمیة من قتل مع الحسین(علیه السلام)، ص 150 و تاریخ الیعقوبى، ج2، ص 245.
26.
محمدبن سعد، «ترجمة الحسین و مقتله»، ص 182؛ ذهبى نیز از شهادت طفلى سه
ساله یاد کرده است (شمس الدین ذهبى، سیرأعلام النبلاء، ج3، ص302).
27.
ابوعلى محمد بلعمى، تاریخنامه طبرى، ج 4، ص 710. نکته حائز اهمیت در گزارش
بلعمى آن است که اگرچه وى سندى براى گفته خود ارائه نکرده، اما به نظر مى
رسد این گفته در قرن چهارم، دست کم در میان ایرانیان، شهرتى خاص داشته است.
میرخواند (م 903 ق) نیز به یک ساله بودن طفل شیرخوار، اشاره کرده است
(روضة الصفا فى سیرة الانبیاء و الملوک و الخلفاء، ج 5، ص 2256).
28.
ذبیح الله صاحبکارى، سیرى در مرثیه عاشورایى، ص 169. کسائى مروزى (م 394 ق)
از شعراى عهد سامانى و غزنوى و نخستین شاعر پارسى گوى اشعار مذهبى است. او
این بیت را ضمن سوگ نامه اى که براى شهداى کربلا سروده، آورده است.
29.
گزارش چنین است: «ثم أقبل امّ کلثوم و قال لها : یا اختاه، اوصیک بولدى
الأصغر خیرا، فانّه طفلٌ صغیر و له من العمر سته أشهر» (ص 83). چنان که
اشاره شد، این گزارش به برخى از مقاتل غیرمعتبر معاصر راه یافته و به تدریج
با طرح در محافل و مجالس روضه خوانى، چنان شهرتى پیدا کرده که در روزگار
کنونى مخالفت با آن، مشکل است (براى نمونه ر.ک: فاضل دربندى، اکسیر
العبادات فى اسرار الشهادات، ج 2، ص 763؛ قندوزى حنفى، ینابیع الموده لذوى
القربى، ج 3، ص 79؛ میرزا محمدتقى سپهر، ناسخ التواریخ، ج 2، ص 363؛
محمدمهدى مازندرانى، معالى السبطین، ج 1، ص 424 و محمدباقر خراسانى، کبریت
احمر فى شرایط المنبر، ص 125). ضمناً درباره جعلى و محرّف بودن مقتل منسوب
به ابى مخنف (ر . ک : وقعة الطف، تحقیق محمد هادى یوسفى غروى، مقدمه محقق، ص
22ـ29).
30. مراد از امرؤالقیس، امرؤالقیس شاعر که پیش از بعثت
پیامبر(صلى الله علیه وآله) از دنیا رفته، نیست، بلکه منظور امرؤالقیس بن
عدى بن اوس بن جابر کلبى است که در زمان خلافت عمر، اسلام آورد (ر. ک: شیخ
عباس قمى، نفس المهموم، ترجمه و حاشیه از ابوالحسن شعرانى، ص 300).
31.
چنان که در این مأخذ و مآخذ بعدى ملاحظه مى شود، ویژگى خاصى براى تیرى که
به طفل شیرخوار اصابت کرده، بیان نشده است. تنها دینورى است که ویژگى تیر
را با تعبیر «مشِْقَص» (تیر بلندِ غیرعریض) توصیف کرده است. اما تعبیر «تیر
سه شعبه» که اکنون در منابر و مجالس روضه خوانى مرسوم است، مستند به برخى
مقاتل غیرمعتبر معاصر است (ر . ک : محمدباقر خراسانى، کبریت احمر فى شرائط
المنبر، ص 126).
32. یعقوبى، همان، ج 2، ص 150.
33. طبرى، همان، ج2، ص 245.
34. طبرى، همان، ج4، ص 342. ابوالفرج اصفهانى نیز در گزارشى کوتاه، کشنده طفل شیرخوار را عقبة بن بشر دانسته است (همان، ص 59).
35.
طبرى، همان، ج4، ص 293؛ ابوالفرج عبدالرحمن بن جوزى، المنتظم فى تاریخ
الملوک و الامم، ج5، ص 340؛ سبط ابن جوزى، تذکرة الخواص، ص 252 و ابن کثیر،
البدا یة و النهایه، ج8، ص 214.
36. ابوعلى محمد بلعمى، همان، ج 4، ص 710.
37.
شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص 108؛ طبرسى، اِعلام الورى بأعلام الهدى، ج1، ص
466. ابن سعد به اختصار، این جریان را گزارش کرده است. «ترجمة الحسین و
مقتله»، فصلنامه تراثنا، ص 182). ابن فتال نیشابورى این گزارش را با حذف
دعاى پایانى امام(علیه السلام) آورده است. هم چنبن چنان که گذشت عبدالله به
اشتباه فرزند امام حسن(علیه السلام)دانسته شده است. (روضة الواعظین، ص 188
و نیز ر.ک:ابن نما، مثیرالاحزان، ص 52 ـ53).
38. ابوالفرج اصفهانى، همان، ص 60 و ابن شهرآشوب، همان، ج 4، ص 118.
39. ابومنصور احمد بن على بن ابى طالب طبرسى، الاحتجاج، ج2، ص 300ـ301.
40. ابن اعثم از او به «على فى الرضاع» و خوارزمى به «على طفل» تعبیر کرده اند.
41. ابن اعثم و طبرسى از نام قاتل طفل شیرخوار، سخنى به میان نیاورده اند.
42. خوارزمى، همان، ج2، ص 37.
43. طبرسى نماز خواندن امام(علیه السلام) را بیان نکرده است.
44.
ابن اعثم، الفتوح، ج5، ص 115؛ خوارزمى، مقتل الحسین(علیه السلام)، ج 2 ص
37؛ طبرسى، الاحتجاج، ج2، ص 300ـ301. در ترجمه فارسى کتاب الفتوح، پس از آن
که از طفل شیرخوار با نام على اصغر، یاد کرده، آورده است: «{حسین(علیه
السلام)} طفل شیر خوار خود را که از تشنگى اضطراب مى نمود، در پیش زین
گرفته میان هر دو صف برد و آواز برآورد: اى قوم، اگر من به زعم شما گناه
کارم، این طفل گناهى نکرده، او را جرعه اى آب دهید. چون آواز حسین(علیه
السلام)شنیدند، یکى از آن گروه، تیرى به سوى آن حضرت روان کرد، آن تیر بر
گلوى آن طفل شیرخواره آمد و از آن سوى بر بازوى حسین(علیه السلام)رسید. آن
حضرت تیر را بیرون آورد و هم در آن ساعت، آن طفل جان داد. آن سرور آن طفل
را آورد و به مادرش داد و فرمود: بگیر فرزند خود را که از حوض کوثر سیراب
گردید» (ابن اعثم، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفى هروى، ص 908). هم
چنین وى به اشتباه، پیش از بیان چگونگى شهادت طفل شیرخوار، از شهادت طفل
هفت ساله اى به نام عمر فرزند امام حسن(علیه السلام) خبر داده است که امام
حسین(علیه السلام) براى وداع و خدا حافظى با او به در خیمه گاه زنان آمد و
حضرت در حالى که او را مى بوسید، تیرى بر سینه طفل نشسته و او را شهید کرد.
امام(علیه السلام) از اسب پیاده شده و گودالى حفر کرده و (بدون خواندن
نماز بر او) او را دفن کرد (همان). چنان که ملاحظه مى شود مترجم کتاب فتوح،
چگونگى شهادت طفل شیر خوار امام حسین(علیه السلام) را با شهادت طفل دیگرى
که او را عمر نام داده، خلط کرده است و معلوم نیست که منشأ این اشتباه
کجاست و چرا او چنین خلطى کرده است؟
45. یعقوبى، همان، ج، ص 245؛ شیخ
مفید، الارشاد، ج2، ص 110؛ فضل بن حسن طبرسى، اعلام الورى باعلام الهدى،
ج1، ص 466؛ ابن نما حلى، مثیرالاحزان، ص 53.
46. سیدبن طاووس، الهوف
على قتلى الطفوف، ص 69. ابن نما حلى نیز سخنان امام(علیه السلام) را که از
مردم یارى طلبید، آورده است. (همان ، ص 52).
47. این تعبیر در منبع ذیل
چنین آمده است: «ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل لله» (عمربن شجاع الدین
موصلى شافعى، النعیم المقیم لعترة النبأ العظیم، ص 294).
48. سبط بن
جوزى، تذکرة الخواص، ص 252. گزارش دیگرى نیز در ابن باره، به سیدبن طاووس
نسبت داده شده است که گزارش ابن جوزى را چنین تأیید مى کند: و از طرق دیگر
روایت شده است و این نزدیک تر (و قابل پذیرش تر) نزد عقل است، چون آنان
مشغول به جنگ و کشتن بودند و شرایط مناسب براى وداع با کودک نبود، بلکه
زینب (خواهر امام(علیه السلام)) کودک را (از خیمه گاه) بیرون آورد و گفت:
اى برادرم، این فرزند توست که سه روز آب نخورده است. پس برایش آب طلب کن.
امام(علیه السلام) کودک را بر دستش گرفت و فرمود: «اى قوم، پیروان و اهل
بیت مرا کشتید و این طفل باقى مانده است که از شدت تشنگى برافروخته است. پس
او را با شربتى آب سیرابش کنید.» در همان حالى که امام(علیه السلام)لشکر
را خطاب مى کرد، ناگاه مردى از سپاه دشمن، کودک را با تیرى هدف قرار داده و
او را کشت. آن گاه امام(علیه السلام) به آن گونه اى که مختار و غیر او (در
جریان کشتن کشندگان امام(علیه السلام) و یارانش)، با آنان برخورد کرد، بر
آنان نفرین کرد (سبط بن جوزى، همان، ص 169).
این گزارش را نمى توان از
ابن طاووس دانست، زیرا اولاً: گزارش یاد شده در برخى نسخه ها و چاپ هاى این
کتاب، نیامده است، ثانیاً: این نقل، شباهت زیادى با گزارشى دارد که در
کتاب محرف مقتل الحسین(علیه السلام)منسوب به ابومخنف وجود دارد. عبارت وى
چنین است: «... فقالت {امّ کلثوم} له : یا أخى إنّ هذا الطفل له ثلاثة أیام
ما شرب الماء، فاطلب له شربة من الماء. فأخذ الطفل وتوجّه نحو القوم وقال :
یا قوم، قد قتلتم أخى و أولادى و انصارى و ما بقى غیر هذا الطفل، وهو
یتلظى عطشا، فاسقوه شربة من الماء. فبینما یخاطبهم، اذ اتاه سهمٌ مشومٌ من
ظالم غشوم، فذبح الطفل من الاذن الى الاذن» (اللهوف على قتلى الطفوف، ص
83ـ84). مؤید نادرستى این گزارش و انتساب جعلى آن به ابومخنف، آن است که
تعابیر به کار رفته در آن، بیشتر به نثر قرون معاصر شباهت دارد و چندان با
نثر قرن هفتم سازگارى ندارد. افزون بر این، در برخى عبارت ها ابهام هایى
وجود دارد، چنان که تعبیر: «هذا ولدک له ثلاثة ایّام ماذاق الماء» مبهم است
و روشن نیست که آیا طفل شیرخوار سه روزه است؟ یا آن که وى سه روز است که
آب نخورده است؟ و یا تعبیر : «... المختار و غیره» که مراد از غیر مختار
کیست؟ بنابراین به نظر مى رسد که برخىمحشین یا نساخ این گزارش را از مقتل
محرف و منسوب به ابومخنف گرفته و آن را با اندک تغییرات به برخى از نسخه
هاى لهوف افزوده اند.
49. طبرسى، الاحتجاج، ج2، ص 301. منابع ذیل نیز
با تفاوت هایى این اشعار را آورده اند: ابن اعثم، الفتوح، ج5، ص 115 116؛
اربلى، کشف الغمه، ج2، ص 236؛ ابن طلحه شافعى، مطالب السؤول فى مناقب آل
الرسول، ج2، ص 66؛ ابن صباغ مالکى، الفصول المهمه، ص 179؛ محمد بن ابى
طالب، تسلیة المُجالس و زینة المَجالس، ج2، ص 315ـ316؛ مجلسى، بحارالانوار،
ج 45، ص 47ـ48. خوارزمى، تنها سه بیت از این اشعار را آورده است (مقتل
الحسین (علیه السلام)، ج 2، ص 37). در برخى منابع، دقیقاً مشخص نشده که
امام(علیه السلام)این اشعار را در چه زمانى گفته است (ابن شهر آشوب، مناقب
آل ابى طالب، ج4، ص 86، 88 و 119 و مجلسى، همان، ج 45، ص 92). متن عربى
اشعار، چنین است:
1. کَفَرَ الْقَومُ وَ قِدْماً رَغِبُوا *** عَنْ ثوابِ اللهِ رَبِّ الثَّقَلَیْنِ
2. قَتَلُوا قدِْماً عَلیَّا وَابْنَهُ *** حَسَنُ الْخَیْرِ کَریمَ الطَّرفَیْنِ
3. حَنَقاً مِنْهُم وَ قالُوا: أَجْمِعُوا *** نَفْتِکُ الآنَ جَمیعاً بِالحُسَیْنِ
4. یا لَقَوْم مِنْ اُناسِ رُذَّل *** جَمَعُوا الجَمْعَ لِأَهلِ الحَرَمیْن
5. ثُمَّ صارُوا و توَاصَوْا کُلُّهُمْ *** بِاجتِیاحى لِرضاءِ الْمُلْحِدِیْن
6. لَمْ یَخافُوا اللهَ فِى سَفْکِ دَمِى *** لِعُبَیْدالله ِنَسْلِ الْکافِرِینِ
7. وَ ابْنُ سَعْد قَدْ رَمانِى عَنْوَهً *** بِجُنُود کَوکُوفِ الهاطِلَیْنِ
8. لا لِشَیْئ کانَ مِنِّى قَبْلَ ذا *** غَیْرَ فَخْرِى بِضیاءِ الْفَرْقَدَیْنِ
9. بِعَلِیِّ الْخَیْرِ مِنْ بَعدِ النَّبیّ *** وَالنَّبیِّ القُرَشِیِّ الوالِدَیْن
10. خِیَره اللهِ مِنْ الْخَلْق اَبِى *** ثُمَّ اُمِّى فَأنَا ابْنُ الْخِیَرَتَینِ
11. فِضَّةٌ قَدْ خُلِقَتْ مِنْ ذَهَب *** ثُمَّ فَأنَا الفِضّةُ وَ ابْنُ الْذَّهَبَیْنِ
12. مَنْ لَهُ جَدٌ کَجَدِّى فِى الوَرى *** أَوْ کَشَیْخِى فَأَنا ابْنُ القَمَرَیْنِ
13. فاطِمُ الزَّهْراءِ أُمِّى وَ اَبِى *** قاصِمُ الْکُفْرِ بِبَدْر وَ حُنَیْن
14. عُرْوَهُ الدِّین عَلِیٌّ الْمرْتَضی *** هادِمُ الْجَیْشِ مُصَلِّى الْقِبْلَتَیْنِ
15. وَ لَهُ فِى یَوْمِ أُحُد وَقْعَةٌ *** شَفَتِ الغِّلَّ بِفَضِّ الْعَسْکَرَیْنِ
16. ثُمَّ بِالْ آحْزابِ وَ الْفَتْحِ مَعاً *** کانَ فیهَا حَتْفُ اَهْلِ الْفَیْلَقَیْنِ
17. فِى سَبیلِ اللهِ ماذا صَنَعتْ *** أمَّةُ السُّوءِ معاً بالعِتْرَتَیْنِ
18. عِتْرَهُ البرَّ التقیِّ الْمصْطفَی *** و علیّ القَرْمِ یَوْمَ الجَحْفَلَیْن
19. عبدالله غلاماً یافعاً *** و قریش یَعْبُدونَ الْوَثَنَیْنِ
20. و قَلَى الوثان لم یسجد لها *** مع قریش لا و لاطرفةَ عَیْن
21. طعنَ الأبطالَ لَمّا بَرَزُوا *** یومَ بدر و تبوک و حنین
50. سید محمدعلى قاضى طباطبایى، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهداء، ص 660ـ679.
51.
طبرسى، الاحتجاج، ج2، ص 300ـ301. گزارش وى در این باره چنین است : «لمّا
قتل أصحاب الحسین(علیه السلام) و اقاربه و بقى فریداً لیس معه الّا ابنه
على بن زین العابدین(علیه السلام) و ابن آخر فى الرضاع اسمه عبدالله فتقدم
الحسین(علیه السلام) الى باب الخیمة فقال: ناولونى ذلک الطفل حتى اودّعه،
فناولوه الصبى فجعل یقبّله و هو یقول: یا بنیّ، ویل لهؤلاء القوم اذا کان
خصمهم محمد(صلى الله علیه وآله). قیل: فاذاً بسهم قد أقبل حتّى وقع فى لبّة
الصبیّ، فقتله. فنزل الحسین(علیه السلام)عن فرسه و حفر للصّبى بجفن سیفه، و
رمّله بدمه و دفنه؛ چون یاران و خویشان حسین(علیه السلام) کشته شدند و
حسین(علیه السلام) تنها ماند و با او جز پسرش زین العابدین(علیه السلام) و
پسر دیگرش که شیرخوار و نامش عبدالله بود، باقى نماند، حسین(علیه السلام)
جلوى درِ خیمه آمد و فرمود: این طفل را به من دهید تا با او وداع کنم. پس
کودک را به او دادند و حسین(علیه السلام)او را مى بوسید و مى فرمود: اى
پسرکم، واى بر این قوم که دشمنشان محمد(صلى الله علیه وآله) باشد. گفته شده
است در این هنگام، تیرى به سوى این کودک آمد و در گلوى او قرار گرفت و او
را کشت. حسین(علیه السلام) از اسبش فرود آمد و با غلاف شمشیرش گودالى را
کند و او را آغشته به خون، دفنش کرد».
52. جناب استاد محمد هادى یوسفى
غروى که بخش زیادى از عمر خود را در کشورها و مجامع عربى سپرى کرده است این
نکته را یادآور مى شد که در محافل و مجالس شیعى عربى، از طفل شیرخوار امام
حسین(علیه السلام) به «عبدالله رضیع» تعبیر مى کنند و نام «على اصغر» را
ویژه محافل شیعه ایران مى دانند و اگر کسى از این طفل به نام على اصغر یاد
کند، او را عجم مى نامند.
53. محمد بن سعد، «ترجمة الحسین و مقتله»،
فصلنامه تراثنا، ش 10، سال سوم، 1408 ق، ص 127، 186ـ187 و نیز همو، الطبقات
الکبرى، ج5، ص 211؛ بلاذرى، همان، ج3، ص 362 و 411؛ دینورى، الاخبار
الطوال، ص 259؛ یعقوبى، همان، ج2، ص 247؛ طبرى، همان، ج4، ص347 و همو،
المنتخب من ذیل المذیل من تاریخ الصحابة و التابعین، ج 8 ، ص 24 و 119؛
ابوزید احمد بن سهل بلخى، البدء والتاریخ، ج2، ص 241؛ قاضى نعمان مغربى،
شرح الاخبار، ج3، ص 266؛ على بن ابى الغنائم عمرى، المجدى فى انساب
الطالبیین، ص 91؛ مطهر بن طاهر مقدسى، البدء و التاریخ، ج 6، ص 11؛
ابوالفرج ابن جوزى، صفة الصفوه، ج2، ص 66؛ سبط بن جوزى، همان، ص 256 و 258؛
جمال الدین حجاج یوسف مزى، تهذیب الکمال فى أسماء الرجال، ج 20، ص 384 و
388؛ ذهبى، سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 303 و ج4، ص 387 و 390؛ صلاح الدین
خلیل بن ابیک صفدى، الوافى بالوفیات، ج 12، ص 428 و ابن کثیر، همان، ج 9،
ص122.
54. شیخ صدوق، الامالى، مجلس 30، ص 226؛ قاضى نعمان مغربى، همان،
ج3، ص 154 و 156؛ شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص 114 و 135؛ شیخ طوسى، رجال
الطوسى، ص 102؛ طبرسى، اعلام الورى بأعلام الهدى، ج1، ص 470 و 478؛ ابن
داود حلى، رجال ابن داود، ص 136؛ علامه حلى، خلاصة الاقوال فى معرفة
الأقوال، ص 174. البته این قول چون بر خلاف باور مورخان و نسب شناسان است،
قابل پذیرش نیست، چنان که عمرى و ابن ادریس حلى این قول را نقد کرده اند
(ر.ک: عمرى، المجدى فى انساب الطالبیین، ص 91 و ابن ادریس حلى، السرائر،
ج1، ص 655ـ656).
55. ظاهراً مقصود، سیدعلى بن احمد علوى عقیقى یکى از رجال شناسان است.
56. حمید بن احمد محلّى، همان، ج1، ص 201.
57. دینورى، الاخبار الطوال، ص 259.