پایگاه اینترنتی قائم المنتظر (عج)

پایگاه اینترنتی قائم المنتظر (عج)

قال رسول الله (ص) : فاطمة بضعة منی فمن آذاها فقد آذانی
پایگاه اینترنتی قائم المنتظر (عج)

پایگاه اینترنتی قائم المنتظر (عج)

قال رسول الله (ص) : فاطمة بضعة منی فمن آذاها فقد آذانی

تشرف شیخ محمد تقى قزوینى

http://s1.picofile.com/file/7928671719/Imam_Mahdi_1389.jpg

شیخ جلیل , میرزا عبدالجواد محلاتى , که از اهل تقوى و مجاورین نجف اشرف بود,فرمود : شـیـخ مـحـمـد تقى قزوینى , که در مدرسه صدر منزل داشت و از نظر علم و عمل و تقوى و زهد بـى نـظـیـر بـود, دایمـا مى گفت : حاجتى که من از خدا دارم و در حرم مطهرامیرالمومنین ( ع ) همیشه خواسته ام این است که خدمت ولى عصر, حضرت بقیه الله ارواحنافداه , مشرف شده و پاهاى مـبـارک آن حـضـرت را بـبـوسم و در کمال عجز و با دل شکستگى مى گویم : اللهم ارنى الطلعه الرشیده و الغره الحمیده . 

 ایشان مبتلا به مرض سل شد و با این که فقیر و نیازمند بود, نهایت عزت نفس راداشت و حال خود را پوشیده مى داشت .
مـدت هـیـجـده سال , در جوار حرم مطهر امیرالمومنین ( ع ) , موفق به تحصیل علم بود .
مرض او طـول کـشـیـد و همیشه سرفه مى کرد و در وقت سرفه از سینه اش خون خارج مى شد و به همین سبب از حجره اش به انبار مدرسه منتقل شد, تا اطراف حجره به خونى که از سینه اش دفع مى شد, آلوده نشود .
مـدتـى در آن مـکـان بود و خون از سینه اش دفع مى شد, تا این که همه از او ناامید شدند وکسى گمان نمى کرد که از این مرض شفا پیدا کند .
چـنـد روزى گـذشـت .
او را در کـمـال صـحت و سلامتى یافتند .
همگى از آن حالت وسلامت او شـگـفـت زده شـدند, بخاطر آن شدت و سختى که داشت و خونى که ازسینه اش خارج مى شد .
به هـرحـال بـراى هـمه سوال بود که چگونه ناگهانى سلامت خود را باز یافت .
همه مى گفتند : این نبوده مگر به یک واسطه غیبى , لذا از سبب شفاى او پرسیدند .
گـفت : شبى از شبها, حال من خیلى وخیم شد, به طورى که هیچ حس و حرکت وشعورى برایم بـاقى نماند .
اوایل فجر بود, ناگاه دیدم سقف انبار شکافته شد و شخصى که یک صندلى همراهش بـود, فـرود آمـد و آن را در مـقابل من گذاشت .
بعد از اوشخص دیگرى فرود آمد و بر آن صندلى نـشـسـت .
در همان حالت مثل این که به من گفتند : این شخص امیرالمومنین ( ع ) است .
حضرت توجهى به من فرمود و از حال من جویا شد .
عرض کردم : اى سید و مولاى من , حاجت مهم من شفاى از این مرض و رفع فقرمى باشد .
فرمود : اما مرض , که از آن شفا یافتى .
عرض کردم : آن آرزوى بلندى که دارم و همیشه در حرم مطهر دعا مى کنم و از خدامى خواهم که مستجاب شود, چطور ؟ فـرمود : فردا قبل از طلوع آفتاب به بالاى بلندى وادى السلام رفته و در حالى که متوجه به جاده و راه کـربـلا بـاشـى , مـى نشینى فرزندم صاحب العصر و الزمان از کربلا مى آید .
دو نفر از اصحاب او همراهش هستند .
به ایشان سلام کن و هر جا مى روند,همراهشان باش .
در ایـن هـنگام حواسم برگشت و به هوش آمدم , و هیچ کس را ندیدم .
با خود گفتم این جریان از خـیـالات مـالیخولیایى بود, اما پس از زمانى که گذشت , سرفه نکردم و دیدم به بهترین وجه شفا یـافـتـه ام .
تعجب کردم و در عین حال باور نمى کردم که شفا یافته باشم .
تا این که شب شد و اصلا سـرفـه اى بـه من دست نداد .
با خود گفتم اگر آنچه که وعده فرموده اند فردا واقع شود, صورت گرفت و به زیارت مولایم حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالى فرجه الشریف مشرف شدم , بدون هیچ شک و شبهه اى به بزرگترین سعادتها رسیده ام .
صـبـح شـد .
وقت طلوع آفتاب , به محلى که امر فرموده بودند, رفتم و آن جا نشستم ورو به جاده کـربـلا نمودم .
ناگاه سه نفر که یکى از آنها جلوتر و با کمال وقار و آرامش بود و دو نفر پشت سر او مثل مجسمه متحرک پیش مى آمدند .
آن دو نفر لباسشان ازپشم و به پایشان گیوه بود .
در این جا هـیبت و شوکت آن بزرگوار مرا گرفت به طورى که چون نزد من رسید, جز سلام کردن قادر به هـیـچ کـارى نبودم .
ایشان جواب سلام مرا دادند و از پاى آن بلندى که روى آن نشسته بودم , بالا آمدند و از پشت دیوار شهروارد جاده اى که به سوى مقام حضرت مهدى ( ع ) است , شدند و حضرت در اتـاقـى کـه در آن مـقـام اسـت , نـشـسـتند و آن دو نفر کنار در اتاق ایستادند .
من هم نزدیک آنـهـاایـسـتـادم .
آن دو نفر ساکت بودند و اصلا صحبت نمى کردند و به همین حال روز بلندشد و آفـتـاب بالا آمد و صبر من هم تمام شد .
با خود گفتم داخل اتاق مى شوم و به بوسیدن پاى مبارک مـولاى خود مشرف مى گردم .
چون پا در فضاى آن اتاق گذاردم ,هیچ کس را ندیدم .
این جا دنیا در نـظـرم تـاریـک شد و تا شب در کنار دریاى قدیم نجف , خود را به خاک و گل مى زدم و فریاد مـى کـشـیـدم .
تصمیم داشتم که خود را ازنهایت غصه اى که پیدا کرده بودم , هلاک کنم , اما فکر کردم و دیدم که دعاى من همین بود : اللهم ارنى الطلعه الرشیده و الغره الحمیده , یعنى خدایا آن حضرت را به من نشان بده و این دعا هم که مستجاب شد .
پس دلیلى ندارد که خود را از بین ببرم , لذا به محل خود برگشتم و تا به حال هم این قضیه را به کسى نگفته بودم ( ( 59 ) ) .
نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی دانلود پنج‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:18 ق.ظ http://www.mahdidownload.ir

با عرض سلام و خسته نباشید.
خیلی ممنون از حضورتون.
شما هم در لینک باکس ما قرار گرفتید.
خدا نگهدار شما.
آدرس لینک باکس : http://link-mahdidownload.ir

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد