ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
عایشه می گوید: با آنکه خدیجه را ندیده بودم, هیچیک از زنان پیغمبر چون خدیجه مورد رشک و حسادتم قرار نگرفته است. زیرا بسیار اتفاق می افتاد که رسول خدا از خدیجه به نیکی یاد می کرد و از او تعریف و تمجید می نمود. (1)
و نیز حکایت کرده است: روزی هاله, خواهر خدیجه از پیغمبر خدا اجازه خواست تا وارد شده آن حضرت را دیدار کند. رسول خدا که گوئی با شنیدن صدای هاله بیاد صدای خدیجه افتاده بود حالش به شدت دگرگون گردید و بی اختیار گفت: آه خدایا! هاله.
من که از رفتار پیغمبر رشک و حسادتم نسبت به خدیجه سخت تحریک شده بود بلافاصله گفتم: چه قدر از آن پیرزن بی دندان قرشی یاد می کنی ؟!!! مدتهاست که او مرده و خدا بهتر از او را به تو ارزانی داشته است !!!
عایشه می گوید پس از این اعتراض دیدم چهره رسول خدا برافروخت و آن چنان تغییر کرد که مانندش را تنها به هنگام فرود آمدن وحی بر آن حضرت دیده بودم که نگران دستورهای آسمانی است تا پیام رحمت نازل شود یا عذاب.
رسول خدا صلی الله علیه و اله در این حالت فرمودند: نه! هرگز خداوند نیکوتر از او را به من عوض نداده است... (2)
رسول خدا همیشه از خدیجه نخستین همسر خود به نیکی یاد میکرد. و با تجدید خاطران و یادگارهای او, با احسان و نیکوئی هائی که درباره خویشان و دوستان او می کرد و آنها را بر دیگران مقدم می داشت, خاطره اش را در خود زنده نگه می داشت. و همین ها بود که سینه عایشه را از خشم و نفرت, و حسد و رشک بر خدیجه مالامال کرده بود و نیز همین حالت بود که او را وامی داشت تا بارها روی نام خدیجه, یادگارهای خدیجه و خاطرات خدیجه به رسول خدا اعتراض و پرخاش نماید. و بدتر از همه اینکه با ستایشی که گاه و بی گاه درباره خدیجه از همسر خود می شنید و او را تا سر حد جنون رنج می داد, خود را در مقابل, سرزنش و نکوهش می دید و همین موضوع بود که باعث گردید تا اثر بسیار بدی در روابط بین او و حضرت زهرا سلام الله علیها و همسر و فرزندانش که سخت مورد توجه و علاقه همسرش رسول خدا بودند به جای بگذارد .
اسناد:
(1) صحیح بخاری 2/277 و 210
(2) مسند احمد 6/150 و 154 و 117 و 58 و 102 و 202 و 279 – سنن ترمذی ص247 باب ما جاء فی حسن العهد – سنن ابن ماجه باب الغیره من ابواب النکاح 1/315 – بخاری 2/177 و 4 و 36 و195 – استیعاب در شرح حال خدیجه – تاریخ ابن کثیر 3/128, و کنزالعمال 6/224 حدیث شماره 3973 و 3974
حضرت زهرا سلاماللَّهعلیها، در مقام ولایت شریک امیرالمؤمنین و حسنین علیهمالسلام است، و «جنگ و یا صلح با فاطمه و دوستى و دشمنى نسبت به او» عینا همانند «حرب و یا سلم با على و حسنین، و حب و با بغض نسبت به آنان» است. (روایاتى که در این خصوص نقل گردیده است به شرح زیر است):
زید بن ارقم از رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم چنین روایت مىکند: «قال رسولاللَّه لعلى و فاطمة والحسن والحسین: انا حرب لمن حاربکم و سلم لمن سالمکم».
«پیامبر اکرم خطاب به على، فاطمه، حسن و حسین فرمود: من، با هر کسى که با شما در جنگ باشد، در جنگم، و هر کسى که با شما از در صلح و آشتى درآید، من نیز با او در صلح و صفا خواهم بود».
این روایت با عبارات مختلف نقل شده است؛ گاه آن حضرت مىفرمود:
«انا حرب لمن حاربهم و سلم لمن سالمهم»،
در موقع دیگر چنین فرماید:
«انا سلم لمن سالمتم و حرب لمن حاربتم»،
و در جاى دیگر مىفرماید:
«انا حرب لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم»،
یا اینکه مىفرماید:
«انا حرب لمن حاربکم و سلم لمن سالمکم».
این حدیث شریف را حاکم در مستدرک، بغوى در مصابیح، خطیب تبریزى (2) در مشکاه المصابیح، جصاص در احکام القرآن، ابن کثیر (3) در البدایه و النهایه، محب الدین طبرى در ذخائر العقبى، ابن اثیر (4) در اسد الغابه، ترمذى (5) در جامع صحیح، ابنعساکر در تاریخ شام، ابن ماجه (6) در سنن، ابنصباغ در فصول، طبرانى در معجم، و جمعى دیگر از علماى شیعه و سنى نقل کردهاند. (7)
زید بن ارقم در روایت دیگرى مىگوید:
«کنا مع رسولاللَّه و هو فى الحجرة، یوحى الیه و نحن ننتظره حتى اشتد الحر فجاء على بن ابىطالب، و معه فاطمة والحسن والحسین علیهماالسلام، فقعدوا فى ظل حائط ینتظرون رسولاللَّه، فلما خرج رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله رآهم فاتاهم، و وقفنا نحن مکاننا، ثم جاء الینا و هو یظلهم بثوبه ممسکا بطرف الثوب و على ممسک بطرفه الاخر، و هو یقول: اللهم انى احبهم فاحبهم، اللهم انى سلم لمن سالمهم، و حرب لمن حاربهم، فقال ذلک ثلاث مرات». (8)
ای یتیم نیمه جانم لحظه ای آرام باش
بلبل شیرین زبان لحظه ای آرام باش
ای یتیم نیمه جانم لحظه ای آرام باش
بند قلبم پاره کردی جان من کم گریه کن
برده ای تاب و تبم را لحظه ای آرام باش
هر شبی ناله کنی از فرط درد استخوان
درد گیرد استخوانم لحظه ایی آرام باش
زجر می اید دگر باره لگد کوبت کند
بر لب آوردی تو جانم لحظه ای آرام باش
نازدانه تو یگانه مونسم بودی دگر
می روی تنها بمانم لحظه ای آرام باش
اختصاصی قائم المنتظر (عج)
دلم گرفته از این انتظار طولانی
به پشت پرده ی غیبت چقدر می مانی ؟؟؟
هوای سینه ی من را بیا بهاری کن
مرا رها کن از این غربت زمستانی
سرم فدای غمت راستی بگو امشب
کجا برای غم عمه روضه می خوانی ؟؟؟
فدای شال سیاهی که دور گردن توست
چقدر مثل دل عمه ات پریشانی
بیاد غربت زینب دو دیده ات خون است
دلت شکسته ترین شد امام بارانی
بگوشه ای ز نگاهت بیا بخر ما را
به پای درد دل عمه ات ببر ما را